نویسنده کتاب اشتباه میکنید! من زندهام، علی شرفخانلو، فرزند شهید حسین شرفخانلو است. حاصل گفتگوی وی با 33 نفر از همرزمان پدرش در قالب 50 ساعت خاطره است که در سال 88 گردآوری شده و در سال 91 تالیف و انتشارات روایت فتح آن را منتشر کرده است.
یکی از ویژگیهای منحصر به فرد این کتاب، بیان عاطفی و انتخاب زاویه روایت اول شخص در هر فصل از کتاب است که با توجه به سن و ذهنیت و جنسیت راوی منجر به خلق اثری متفاوت شده که از مناظر مختلف و با ذهنیتهایی متعدد به یک شهید و زندگی او نگاه شده است. این کتاب با مقدمه فرزند شهید و درد دلهای او از نبود پدرش در سالهای کودکی و امروز او آغاز میشود.
نویسنده در بخشی از مقدمه خود در این کتاب و خطاب به پدر شهیدش نوشته است: سهم من از تو، چند قطعه عکس است و آنهایی که تو را دیدهاند و حرفهایی که از تو برایم گرفتهاند و این همه تصویر من است از مردی قدبلند، خوش قامت، خوشرو و خوشخنده بوده است. برای من که تو را ندیدهام، کلمه به کلمه حرفهایی که ضمیر اشارهشان تو باشی و تصاویری که هنوز بعد از این همه سال از ذهن آنها تو را دیدهاند، پاک نشده، گنج است و من همه این سالها دربهدر دنبال چشمهایی بودم که تو را ولو به قدر چند نگاه درک کردهاند و هنوز بعد از این همه سال یادت که میافتد نگاهشان پر از شوق میشود و یاد چشمهایی میافتند که از فردای روز پیروزی انقلاب، از بیخوابی سرخِ سرخ بود.
وصیت جالبی داشت. نوشته بود نمازش را یکی از علمایی که بر نفسش بیشتر مسلط است، بخواند. امتیاز نماز بر پیکر شهدا در انحصار روحانیای بود که وجههای بین مردم و رزمندهها نداشت و برای رعایت شأن و لباسش نمیشد جلویش ایستاد. مردمی که علی را میشناختند و آمده بودند برای تشییع جنازهاش، وقتی شنیدند شهید وصیت کرده کَس دیگری بر پیکرش نماز بخواند، از شوق تکبیر دادند. این کاری بود که فقط از دست معلم ریاضی اهل حساب و کتاب بر میآمد.