کتاب حاضر داستانی تاریخی از زندگی سید حسن مدرس می باشد. حبیب الله خلج، که به او می گفتند حبیب شمر، اولین راوی کتاب است. راوی پشیمانی که قصه را از مرگ سید حسن مدرس و گفتگوی درونی با او آغاز می کند. او نماینده شاه برای کشتن مدرس بوده است که به همراه مستوفیان ، شهربانی کاشمر او را مسموم می کند. حمیدرضا شاه آبادی، یکی از خواندنی ترین کتاب های مجموعه مفاخر را با روایت زندگی شهید سیّدحسن مدرس شکل داده است؛ کتابی که در عین بازگویی وقایع تاریخی، نثری شاعرانه و گیرا دارد و انتخاب راوی های متعددش، داستان را از یکنواختی و تک صدایی رهانیده است. شاه آبادی در کتابش به دوران کودکی و جوانی مدرس، تحصیل و ازدواج و به دنیا آمدن فرزندانش می پردازد. امابخش اعظم داستان، زندگی سیاسی وی از جمله حادثه به توپ بسته شدن مجلس توسط محمدعلی شاه، ارتباط با سران ایل بختیاری، حوادث دوره سوم مجلس، دیدار با سلطان محمد پنجم پادشاه وقت عثمانی و نتایج این دیدار، سرگذشت شهید مدرس در مجلس چهارم، دستگیری وی به همراه چند تن از مخالفان همچون محمدتقی بهار توسط سیدضیاءالدین طباطبائی و مخالفت های وی با رضاخان را شامل می شود. شاه آبادی، ساختار شکنی هنرمندانه در شیوه روایتش را که با مرگ مدرس در ابتدای داستان آغاز شده، با فصل زیبا و درخشان تولدش در انتهای کتاب به پایان می برد. ... هیچ کس حاضر نشد تنها بیاید پیش تو. پیش تو که نه اسلحه داشتی و نه چوب تعلیمی که مثل رئیس حوزه شهربانی آن را توی سرمان خرد کنی، اما می ترسیدیم. وقتی نگاه مان کردی، فهمیدیم که می دانی برای چه آمده ایم. اماچقدر مهربان بودی آقا! چقدر احتراممان کردی! آقا من در عمرم از کسی مهربانی ندیده ام، احترام که جای خود دارد، اما تو احترامم کردی. اسمم را که پرسیدی بعدش گفتی: «خوش آمدی حبیب آقا!» نگفتی شمر، نگفتی حبیب شمر، گفتی حبیب آقا.