کتاب بانو اجازه پیرامون زندگی حضرت فاطمه (علیها سلام) نوشته محسن عباسی ولدی، جلدم دوم از مجموعه کتاب ریحانه خدا میباشد و انتشارات آئین فطرت آن را به چاپ رسانیده است.
کتاب بانو اجازه در وصف بانوی بانوان عالم، فاطمه زهرا (س) به نگارش در آمده است. هرچند بر کسی پوشیده نیست اگر تمام نویسندگان بنویسند و همه نوشته ها بگویند فاطمه کیست، هنوز کم است و وصف فاطمه تمام شدنی نیست، فاطمه در کلمات و نوشته ها نمی گنجد. فاطمه، فاطمه است. نویسنده با نثری ادبی، زیبا و بی بدیل با استعانت از آیات و روایات به توصیف شخصیت پر از نور حضرت فاطمه (س) پرداخته و تمام سعی و توانش را به یاری طلبیده است تا گوشه ای از کرامات و فضایل خانوم را نمایان کند و به محبینش بشناساند.
محسن عباسی ولدی در مقدمه کتاب بانو اجازه چنین آورده است: از همان ابتدا هم باید به سراغ تو می آمدم ضرر کرده ام بانو! تباه شده ام مادر! امّا می دانم از امروز که دو زانو در مکتب تو نشسته ام لحظه لحظۀ عمرم پلّه پلّه صعود است تا آسمان. آن که دل به مکتب تو می دهد سرمایه های از دست رفته اش بازمی گردد و تمام خسران های او سودهای مضاعف می شود. آن مسلخ هایی که عمر مرا تاراج کردند نقد عمرم را در قمار نیرنگ های خویش بردند و دل جوانم را پیر کردند و سرانجام چونان مرده ای متحرک رهایم کردند. طلا کردنِ مس، هنر نیست مهارتی است آموختنی. امّا تو، عمر رفته را بازمی گردانی پیر، جوان می کنی و مرده را حیات می بخشی. اینها هنرهایی است که تنها در کیمیاخانۀ مکتب تو یافت می شود. این همه خسران اگر کیمیاخانۀ تو نبود باور کن که حماقتم آن اندازه نبود که لحظهای زنده ماندن را تحمّل کنم. آنها که بی احساس حضور تو نفس کشیدن را تاب می آورند از نعمت عقل محروم اند. ورنه کدام عاقل است که جهان را بی تو به تماشا بنشیند و در دم نمیرد؟
کتاب بانو اجازه دارای ۱۴ درس است که هر درس آن گوشه ای یا پرده ای از زندگی غرق نور خدای خانوم را بازتاب می دهد.
درس اول: خدا هست واژه خدا، واژه ای که غالبا در گرفتاری ها به یادش می افتیم، در این درس یادآوری میشود برای کسانی که خدایشان را گم کرده اند و یا خدایی! ناکرده به او پشت کرده اند. زندگی خدایی فاطمه زهرا(س) متذکر میشود و رهنمون هایی برای به یاد ماندن خدا می دهد. خدا هست. این اولین درسی است که خدا پیش از آفرینش یادمان داد.وقتی که ما را آفرید گِلمان را بر همین باور سرشت و در کودکی، این درس را آویزۀ گوشمان کرد امّا بزرگ که شدیم، فراموشمان شدکه خدایی هم وجود دارد. پس بیایید همه با هم چند بار این جمله را تکرار کنیم: خدا هست. خدا هست. خدا هست. ما همه بندۀ خداییم. بنده از خود تدبیری ندارد. تدبیر بنده، تنها به دست خداست. کسانی که در زندگی خویش اهل تدبیرند دانسته یا نادانسته پشت به خدا کرده اند. اینها همیشه با زندگی می جنگند زندگی، پشتِ «به خدا پشت کرد ه ها» را بر زمین می زند. کسانی که تدبیر زندگی خویش را به دست می گیرند به نام عقل، خود رامی فریبند. عاقل اگر باشی تدبیر زندگی خود را به دست خدا می دهی. همه با هم باز هم تکرار کنیم: خدا هست. خدا هست. خدا هست.
درس دوم: ولایت، ستون خیمه توحید است. عباسی ولدی ابتدا میگوید توحید چیست؟ توحید، تنها، یگانه دانستن خدا نیست. یگانه دانستن خدا که هنر نیست پاسخ دادن به حکم فطرت است. ما طوری آفریده شده ایم که جز خدای یگانه را نمی شناسیم. آنان که چندین خدا را می پرستند از آفرینش خویش فاصله گرفته اند. ثابت کردن خدایی جز خدای یگانه بی جواب ترین معمّای بشر است، از ازل تا ابد. در عالَم، دروغی بزرگ تر از «خدای دیگر» وجود ندارد. سپس می گوید توحید پایه ای دارد، ستونی دارد: توحید، تنها، یگانه دانستن خدا نیست. اگر خدا را یگانه بدانی ولی از او اطاعت نکنی، موحّد نیستی امّا کسانی هم که اطاعت از خدا را در نماز خواندن و روزه گرفتن و حج رفتن خلاصه می کنند با معنای توحید غریبه اند. جان به کف گرفتن و جهاد رفتن هم اطاعت از خدا نیست. اطاعت از خدا، اطاعت از ولیّ خداست. خدا ولایت را ستون خیمۀ توحید قرار داده. کسی که این ستون را ندارد توحید، سرپناهی برایش نخواهد شد. خانۀ توحید بدون این ستون روی سرش خراب می شود. کسی که خدا را می پرستد امّا ولیّ خدا را قبول ندارد در جنگ با دشمنان خدا هم اگر بمیرد دشمن خداست. در آخر هم بلاهایی که بر سر آنان که بی ولایت زیسته اند را بیان می کند. و می گوید زندگی فاطمه همه ولی بود ولی بود و ولی بود. وقتی فاطمه(س) فریاد دادخواهی برای ولایت می کشید مأذنه ها فریاد توحید سر می دادند. آنها که فاطمه(س) بر سرشان فریاد می زد در یک روز بارها زبان به شعار توحید باز می کردند امّا در مکتب فاطمه(س) توحید، تنها، یگانه دانستن خدا نیست.
درس سوم: ما می میریم، مرگ را آن فراموش شده دیرین را، آن را که گمان نمی کنیم سراغمان بیاید، آن را که در کمینمان به انتظار است، به یادمان می آورد. محبوب ترین خلق خدا هم که باشیم، می میریم. کسی نمی ماند. ما هم نمی مانیم. دل بستگی های ما به دنیا از آن روست که مرگ را باور نکرده ایم. همین حالا کمی سکوت کنید! شاید صدای پای مرگ را بشنوید. از امروز تمرین کنید برای باور کردن مرگ! چند بار پس از تکرار جملۀ «ما می میریم» به رشته هایی که دلتان را به این و آن بسته، نگاه کنید. باز هم تکرار کنید این جمله را: «ما می میریم». حالا یک بار دیگر به دل بستگی هایتان چشم بدوزید. کدام یک، با مرگ می سازد؟ و فاطمه و فاطمه و فاطمه فاطمه(علیها سلام) مرگ را باور داشت. فاطمه(س) با مرگ زندگی می کرد. او حتّی در شب ازدواجش هم مرگ را فراموش نکرد. فاطمه(س) در خانۀ جدیدش از خانۀ قبرش یاد کرد و گریست. او به شویش گفت: «امروز از خانۀ پدر به خانۀ تو آمدم و روزی هم از خانۀ تو به سوی خانۀ قبرم خواهم رفت».
درس چهارم: ما انسانیم. این درس کتاب بانو اجازه میگوید ما انسانیم تنها موجودی که خدا او را اشرف مخلوقات خواند و جانشین در زمین ما انسانیم. انسان بودنمان را فراموش نکنیم. چه قدر خائن اند! آنان که انسان بودن را از صفحۀ ذهن ما پاک می کنند و چه قدر خائن تر، آنان که روی حیوانیت ما نقاب انسانیت می کِشند و در اوج بَهیمیّت حسّ دروغینِ انسان بودن را به ما تزریق می کنند و خائن ترین اند کسانی که حیوان شدن را غایت زندگی انسان می دانند و چه قدر خودِ خودِ معنای خیانت اند آنها که انسانیت را از دست دادنِ فرصت زندگی می نامند و کسانی را که به دنبال راه انسانیت اند بی عقل می خوانند. و فاطمه؟ فاطمه(س) یک انسان بود. انسانی که از آسمان به زمین آمد تا ما را از زمین به آسمان ببرد. ابتدا تا انتهای زندگی فاطمه(س) یک پیام داشت: «ای انسان! تو به قدری والایی که قیمتت تنها خداست». هر که به غیرِ خدا راضی شود در راهی که فاطمه(س) از زمین به آسمان گشوده راهش نمی دهند.
درس پنجم: آنها که در بند دنیا نیستند ساده زیستند. سادگی، عقب ماندگی نیست. آنان که ساده زندگی می کنند چشمشان را تنها به جاده دوخته اند. بارهای اضافه آن هم در جاده ای که از زمین تا آسمان کشیده شده بر دوش انسان، سنگینی می کند. ساده که زندگی کنی، طی کردن جاده برایت آسان می شود. سادگی عقب ماندن نیست، سرعت گرفتن است. زندگی فاطمه نماد واقعی ساده زیستی، زندگی دختر رهبر جامعه ساده ترین شکل ممکن گذشت و درسی شد برای آموختن. فاطمه(علیها سلام) لحظه ای نگاهش را از آخرت برنتافت برای همین بود که ساده زندگی می کرد. برترین زن عالم بود و دخترِ برترین مرد عالم و همسرش والاترین مرد پس از رسول خدا(ص) امّا آن زمان که دختران کسریٰ و قیصر، حریر می پوشیدند، چادرش دوازده وصله داشت. تا به حال هرگز کسی که بهره ای از عقل داشته سادگی فاطمه (س) را نشان کوچکی و عقب ماندنش نخوانده. فاطمه(علیها سلام) پیشرو بود تا آن جا که سرور زنان عالم شد. فاطمه، اسوه شد. حتّی برای آخرین ذخیرۀ الهی روی زمین.
درس ششم: خدمت به آفریده، خدمت به آفریننده است، در صدد است که بگوید وقتی خادمِ بندگان خدا می شوی آسمان و زمین، مأمور رساندن تو می شوند به خدا. دل فاطمه(س) پر بود از ایمان و یقین. یقین داشت به رفتن و ایمان داشت به حقیقت عذابی که در قیامت، همه گیر است و قلبش لبالب بود از محبّت خدا این بود که مسکین و یتیم و اسیر را حتّی به قیمت خالی ماندن سفرۀ خانه اش دست خالی برنمی گرداند. او خدمت به آفریده را خدمت به خدا می دانست. تشکّری خشک و خالی هم نداشت.
درس هفتم: دیروز زن مظلومیت است و امروز زن مغبونیت قصّۀ زن در تاریخ غم انگیز است و عبرت آموز. دیروزِ زن، مظلومیت است و امروزِ زن، مغبونیت (فریب خوردگی). ظالمان دیروز صداقت داشتند. بی آن که زن را بفریبند، به او ظلم می کردند. درست است که باید از ظالمان دیروز تبرّی بجوییم امّا انصاف نیست که از صداقتشان حرفی نزنیم. دیروزِ زن، مظلومیت است و امروزِ زن، مغبونیت. فاطمه(علیها سلام) نه مثل زن دیروز مظلوم بود، نه مثل زن امروز مغبون. مغبون نبود؛ زیرا نه تنها با حجاب پیکرش را از نگاه مردان، پوشیده نگاه می داشت راه رسیدن رایحۀ معطر خویش را به مشام مردان سد می کرد. مثل زن دیروز مظلوم نبود؛ زیرا پدرش تمام قد پیش پایش برمی خاست و دستش را می بوسید و با افتخار او را به همه معرّفی می کرد و در میان مردان و زنان خود را فدایی او می خواند و رضای او را رضای خویش می دانست.
درس هشتم: ازدواج پیوند دو روح است برای رسیدن به او برای پیمودن راه زمین تا آسمان، دلی آرام می باید زیرا تشویش، مانع پیمودن راه است. اگر آرام نباشی صدای خدا به گوشَت نمی رسد و راه را گم می کنی. آرام که می شوی دنبال صدای خدا می روی دنبالۀ صدای خدا نیز تو را به آسمان می رساند. پس آرامش، تنها نتیجۀ رسیدن به آسمان نیست بلکه برای پیمودن مسیر هم باید آرام بود. آرامش، هم مقصد است، هم وسیله. تنها نباید رفت. تنها نمی شود رفت. همراه می باید تا آرام کند ما را. ازدواج، پیوند دو روح است برای رسیدن به او. ازدواج فاطمه(علیها سلام) با علی(ع) ازدواج دو همتا بود روی زمین. اگر علی(ع) نبود از روز آفرینش آدم تا صبح قیامت همتایی برای فاطمه (علیها سلام) پیدا نمی شد. از همین رو خدا بانی این ازدواج شد تا آسمانی ترین ازدواج روی زمین شکل بگیرد.
درس نهم: مهریه، قیمت زن نیست. درس نهم کتاب بانو اجازه بحث مهریه را پیش میکشد و عنوان مهریه قیمت زن نیست را برای خود بر میگزیند. مهریه، واژه ای زیبا است که روح آن هدیه ای از سوی مرد به زن برای اثبات صداقت و محبّت است چونان پیش کشی که از سوی محب به محبوب تقدیم می شود. مهریۀ فاطمه(علیها سلام) را ببین و خودت اندازۀ آن را با منزلت فاطمه(س)قیاس کن. قلب علی ( علیه السلام) هم که با محبّت فاطمه(علیها سلام) چنان محکم شده که هیچ تیر و شمشیری توان دریدن آن را ندارد. پس چه نیازی به زره؟ زره علی ( علیه سلام) فروخته شد تا مهریۀ فاطمه(علیها سلام) شود. همین و بس.
درس دهم: جهیزه ای که بوی خدا می داد.
درس یازدهم: جشن ازدواج، جشن کامل شدن دین است.
درس دوازدهم: خانه داری در خانه ماندن نیست، نگهبانی از خانواده است.
درس سیزدهم: شوهر داری، عار زندگی نیست، افتخار بندگی است.
درس چهاردهم: تربیت فرزند، بزرگ کردن یک انسان یا زنده کردن یک جهان
چشمِ فاطمه(علیها سلام) تنها به فرمان خدا دوخته بود. خدا اگر از او مادری کردن خواست مادری کرد به خشنودی و خرسندی. برای او فرقی نمی کرد خدا، از او مادری بخواهد برای فرزندانش یا مادری برای پدرش. فاطمه(علیها سلام) مادری می کرد برای خدا. وقتی تکلیف فاطمه(علیها سلام) همراهی با پدر بود لحظه ای از همراهی با او غفلت نکرد و آن هنگام که باید با شویش همراه می شد جز «چَشم»، به خدا نگفت. فاطمه (علیها سلام)بنده بود. او خدا داشت. خدا در زندگی فاطمه(علیها سلام) حضور داشت. هر کجای زندگی او را که می دیدی خدا را می دیدی. خدا از سر و روی زندگی فاطمه(علیها سلام) می بارید. آن زمان که باید چادر به سر می کشید و پشتِ در می آمد لحظهای تردید نکرد. وقتی که باید اسماعیلِ نیامده اش را در قربانگاه خانه در راه دوست ذبح می کرد سخنی نگفت. وقتی هم که شنید اسماعیل غریبش باید در کربلا به قربانگاه بندگی برود باز هم رشتۀ تدبیر را از دست خدا نگرفت.
فاطمه(علیها سلام) فریاد می زد؛ اگر خدا می خواست. خطبه می خواند؛ اگر خدا می گفت. نفرین می کرد؛ اگر امر خدا بود. دعا می کرد؛ اگر خدا دستور داده بود. هر جا فاطمه (علیها سلام) بود، بوی خدا می آمد. هر کجا بوی خدا می آید باید به دنبال فاطمه (علیها سلام) گشت. خدا همۀ زندگی فاطمه (س) بود. چیزی جز خدا در اندیشۀ فاطمه (س) نبود. فاطمه(س) خدا داشت. ما هم خدا داشته باشیم! «خدا هست». اگر کسی این درس را از مکتب فاطمه (س) نیاموزد هیچ کدام از درس های دیگر را نخواهد فهمید.
کتاب بانو اجازه پی دی اف رایگان موجود نمی باشد. با نصب نرم افزار فراکتاب و یا از طریق سایت می توانید کتاب را به دو صورت دیجیتال و چاپی با تخفیف دریافت کنید.
دوره چله مادری، دورهای تربیتی برای مادران و مربیان می باشد که توسط تربیتکده آئین فطرت اجرا می شده است. این دوره با استفاده مجموعه کتاب های ریحانه خدا و دیگر کتاب ها و همچنین تدریس محسن عباسی ولدی اجرا شد.
حجت الاسلام والمسلمین محسن عباسی ولدی، دانش آموخته حوزه علمیه و کارشناس مباحث تربیتی دارای کتب بسیاری در عرصه تربیت می باشد. از آثار ایشان می توان مجموعه های ریحانه خدا، من دیگر ما اشاره کرد.
دانلود رایگان کتابهای محسن عباسی ولدی مجاز نیست و برای کتاب بانو اجازه pdf رایگان موجود نیست. دریافت رایگان آثار، تضییع حق نویسنده می باشد. از سایت فراکتاب می توان کتاب دیجیتال و چاپی آن را تهیه کرد.
خرید کتاب بانو اجازه در فراکتاب در فرمت های چاپی و دیجیتال ممکن است. دانلود کتاب بانو اجازه دیجیتال فقط در فراکتاب ممکن شده است.
مشخصات کتاب بانو اجازه را در جدول ذیل ملاحظه بفرمایید.
مشخصات | |
ناشر: | آیین فطرت |
نویسنده: | محسن عباسی ولدی |
زبان: | فارسی |
تعداد صفحه: | 224 |
موضوع: | سبک زندگی حضرت زهرا (س) |
نظر دیگران //= $contentName ?>
واقعا عالی بود،کاش ماهم بتونیم مثل حضرت زهرا(س)بشیم...
عالی عالی...
درجه یک ؛ بینظیر. بنظرم اگر نخونیدش خسران بزرگی کردید. توصیه میکنم از اولش مو به مو بخوانید.. به حرفم میرسید.....