کتاب یک جاسوس در میان دوستان، روایت گر یکی از رویدادهای و اسرار قرن بیستم، یعنی بازگویی سرنوشت و پرونده یکی از جاسوسان صاحبنام سازمان امآی۶. بهنام کیم فیلبی است که بهخوبی شرایط سیاسی و تاریخی انگلستان در زمان جنگ جهانی دوم و پس از آن را نیز شرح میدهد.
نویسنده کتاب یک جاسوس در میان دوستان را براساس واقعیت و اسناد معتبر نوشته است اما از تخیل و قدرت نویسندگی خود نیز بهره گرفته است. بنابراین ما در این کتاب با تاریخ مواجه نیستیم؛ بلکه با رمانی خواندنی روبهروییم که علاوه بر بازگویی راز کیم فیلبی در سازمان جاسوسی، ما با روایتی داستانگونه از تاریخ اروپا نیز همراه میشویم. البته باید این نکته را هم گفت که اسناد امآی۶ همچنان محرمانه بوده و فاش نشده است. بنابراین نویسنده برای نوشتن این کتاب از منابع دستدوم استفاده کرده است. بنابراین تا زمانی که پرونده رسمی آن منتشر و افشا نشده باشد، درباره آن بحثهای زیادی وجود خواهد داشت.
الیوت و فیلبی از هم جدا نشدنی بودند، چه به لحاظ حرفهای و چه اجتماعی. فیلبی ناگهان به روند جمعآوری اطلاعات، که تا آن زمان برایش حالت تفریحگونه و حتی بیعلاقه داشت، شتاب داد. الیوت او را به کار میگماشت، برایش هدف تعیین میکرد، او را به سفر میفرستاد و از او گزارشهایی را میخواست که در قالب مکالمات جمعآوری میشد. در طول چهار سال اول در بیروت، فیلبی فقط دو بار از لبنان خارج شد، یک بار به مقصد سوریه و بار دوم برای ملاقات پدرش در عربستان سعودی.
به درخواست الیوت، او اکنون در تمام خاورمیانه میچرخید؛ مانند عراق، اردن، مصر، کویت و یمن، در ظاهر به عنوان ماموریت روزنامهنگاری. این خبرنگار سست و رخوتآلود اکنون تبدیل به گردباد خبری شده بود. اما اگر کسی دقت میکرد، احتمالا درمییافت که این خروجی باز هم پایینتر از توان تلاش او بود؛ او بیش از آنکه بنویسد، از مکانها و افراد دیدن میکرد، دست کم درملأعام. در نه ماه اول سال 1960، او فقط شش مطلب برای آبزرور نوشت. یکی از سردبیران اکونومیست طی دیداری با فیلبی اشاره کرد که به ندرت برای مجله مینویسد، و تصادفا پرسید که آیا برایش «کار با دو کارفرما» دشوار است. فیلبی لحظهای شوکه شد و سکوت کرد، اما بعد دریافت که منظور سردبیر کارفرماهای دو روزنامه است، نه کار جاسوسی او.