جان لاک در کتاب نامهای در باب تساهل به دنبال تاکید بر این موضوع است که تنها درصورتیکه اعمال انسانهای از روی عشق و خلوص نیت صورت گیرد، موردقبول خداوند متعالی قرار میگیرد. بدین ترتیب کلیه عوامل و اقداماتی که به نحوی به تحمیل عقیده و باورهای دینی به افراد یک جامعه میشود نهتنها موجب خلوص افراد نمیگردد، بلکه از جمله عوامل ایجاد اختلال در خلوص و صمیمیت افراد نسبت به یک باور دینی و عقیده مذهبی میشود.
نویسنده، کتاب نامه ای در باب تساهل را در پی فشارهایی که بر پروتستانها وارد میشود و از طرفی ازدیاد فقر و تنگدستی از جامعه و با هدف دفاع از حق آزادی همه افراد در انتخاب فرقهها و مذهبهای مختلف با آیینهای متفاوت از هم نگاشته است.
جان لاک، نویسنده و فیلسوف انگلیسی در 29 اوت 1632 در دهکدهای کوچک به نام رینگتن چشم به جهان گشود. خانواده او پیرو باورها و عقاید مذهبی فرقه پروتستان بودند و به همین ترتیب جان لاک در محیطی با این عقاید رشد یافت.
جان لاک تا 14 سالگی در خانه آموزش میدید و پسازآن در مدرسه معتبری به نام وست مینستر در لندن تحصیلات خود را تحت نظر الکساندر پوفام ادامه داد. جان لاک در سال 1656 مدرک کارشناسی، در سال 1658 مدرک کارشناسی ارشد و در نهایت در سال 1674 مدرک کارشناسی پزشکی خود را دریافت نمود.
وی پیرو مکتب تجربهگرایی بود. بسیاری از کارشناسان جان لاک را به عنوان یکی از تأثیرگذارترین شخصیتهای عصر روشنگری میشناسند. از جمله برجستهترین و شناختهشدهترین افرادی که از جان لاک تأثیر پذیرفتهاند میتوان به ولتر و ژان روسو اشاره نمود. امروزه رویکرد تساهل و به عبارتی مدارا یکی از اصلیترین ارکان تحقق عدالت در جامعه به شمار میرود، درصورتیکه در گذشتههای نه چندان دور حکمرانان و دینداران معتقد بودند که به هر طریقی حتی به زور هم که شده باید بندگان خدا را به بهشت برد. جان لاک یکی از افرادی بود که در آن زمان با این رویکرد به مخالفت پرداخت و در پی اعتراض خود نظریه تساهل را مطرح نمود. در نهایت جان لاک در تاریخ 28 اکتبر سال 1704 دیده از جهان فروبست.
• آزادی مطلق، آزادی حقیقی و درست، آزادی بیطرفانه و مساوات، چیزی است که ما بدان محتاجیم. کسانی که وجود یک آفریدگار را نفی میکنند، نباید مورد مدارا قرار گیرند، زیرا وعدهها، پیمانها و سوگندهایی که رشته پیوند جامعه بشری هستند، هیچ اعتباری برای یک خداناباور نداشته، کنار گذاشتن خدا حتی در ذهن، همه آنها را باطل میکند. افزون بر این، کسانی که با خداناباوری خود با هر گونه دینی مبارزه کرده، قصد نابودی آن را دارند، نمیتوانند مدعی حق مدارا باشند.
• اما کلیسا نمیتواند از راه عضویت اعضای تازه، (مثلا حاکمان مدنی) حقی برای زورگویی بر دیگرانی که به او نپیوستهاند به دست آورد؛ بنابراین آشتی و انصاف و دوستی همواره میبایست بهگونهی برابر از سوی کلیساهای فرقههای گوناگون رعایت شود... .
این امر را میتوان باز هم با یک مثال روشنتر کرد. دو کلیسا، یکی کلیسای ارامنه و دیگری کلیسای کالوینیستها را که در شهر قسطنطنیه بودهاند در نظر بگیرید، آیا کسی خواهد گفت، همانگونه که در جاهای دیگر کار میشود، هر یک از این کلیساها حق دارد اعضای کلیسای دیگر را از دارایی و آزادیشان محروم کند؟
به دلیل آنکه در پارهای باورمندیها یا آیینهای نیایشی با یکدیگر اختلاف دارند. درحالیکه ترکان (منظور ترکان عثمانی است و نه آذریزبانان با تباری آریایی و ایرانی) در این میان خاموش و آرام مینگرند و از دیدن ستمهای غیرانسانی که مسیحیان علیه یکدیگر روا میدارند قهقهه سر میدهند.