کتاب نامه آرزوها اثر محمدرضا سرشار می باشد و انتشارات به نشر آن را منتشر کرده است. این اثر مجموعه داستانهای «شهرزاد، دختر شرقی» داستانهای ویژه نوجوان در ۱۵ جلد برای گروه سنی ب و ج است.
آرکیو نزدیک خانه شهرزاد، تیله هایی را روی زمین انداخت. استر هم. کمی جلوتر، پوست موزهایی را روی زمین انداخت و با برگ روی آن ها را پوشاند. سرش را خاراند و پرسید: چرا داریم این کارها را می کنیم ؟ آرکیو جواب داد: وقتی کوپانو پایش را روی این ها گذاشت، سر می خورد و به زمین می افتد و جعبه از دستش می افتد.
آن وقت، چیزهای توی جعبه بیرون می ریزد؛ و ما متوجه می شویم توی آن، چیست. آرکیو، بعد از تیله ها و پوست موزها، سر طنابی را به تنه یک درخت بست؛ و در حالی که سر دیگر آن را در دست داشت، پشت بوته ای پنهان شد. در همین وقت، کوپانو از راه رسید؛ و استر به سرعت رفت و کنار آرکیو نشست. کوپانو پایش را روی تیله ها گذاشت.زمین گل آلود بود. تیله ها در زمین فرو رفتند و او از روی آن ها رد شد. بی آنکه سر بخورد. از روی پوست موزها هم گذشت. استر پرسید: پس چرا زمین نخورد ؟! آرکیو جواب داد: حتماً پوست موزها خراب بوده اند. وقتی کوپانو به طناب نزدیک شد، آرکیو سر طناب را کشید. طناب از روی زمین بلند شد.
پای کوپانو به طناب گیر کرد و روی زمین افتاد.جعبه زیر بدنش ماند و خراب شد. با دو دست، یکی از پاهایش را گرفت و گفت: ای! آااای! این طناب را کی اینجا بسته؟! استر و آرکیو سر جایشان ایستاده بودند و به او نگاه می کردند. استر گفت: زخمی شد. کوپانو جعبه خراب شده را برداشت و به طرف خانه شهرزاد به راه افتاد موش و خفاش باربا هم،دنبالش رفتند.