کتاب زرگل نوشته ناهید خانجانی میباشد و انتشارات مانیان آن را به چاپ رسانده است. زرگل سرگذشت دختری بلوچ است که در نوجوانی به عقد پیرمردی از قبیله خود درآمده و اکنون مبتلا به گواتر شده و گویی همه آرزوها، امیدها و خواستههایش در تورم دردناک گلو پنهان شده است.
او از درد گلو و زخم عشق ناکام نوجوانی، سکوت و خاموشی پیشه کرده و چون انسانی گنگ و لال، سخن نمیگوید. وی که همراه شوهرش برای درمان عازم شهر میشود، در کویر پرعطش گرفتار طوفان شن شده و در معرض ماجراهایی جدید قرار میگیرد.
رد پاهای مارپیچ اش روی خاک کوچه افتاده است. پاهای رحمت، مادرزاد مشکل داشتند. بعد هم هرچه دوا درمان کرده بودند افاقه نکرده بود. حالا با اینکه برای خودش مرد بزرگی شده، هنوز هم موقع راه رفتن روی سرینش می لغزد. مرد بزرگ بودن برای اهالی روستای ما، بیانگر تغییرات زیادی در شخصیت اهالی نبود.
همینکه پسری پشت لبش سبز می شد و تا حدودی دستش به کار می چسبید و کمک خرج خانواده اش بود، بزرگ به حساب می آمد. اگرچه زن و ازدواج هم از شروط ثانویه مرد شدن بود.