نظر شما چیست؟

معرفی کتاب عام کاوه

کتاب عام کاوه، اثر جذاب و خواندنی سعید جلائی و اعظم چهرقانی؛ به روایت زندگی و خاطرات فرمانده تیپ دوم لشکر ۱۷ علی‌بن‌ابیطالب شهید کاوه نبیری می‌پردازد. یکم فروردین ماه سال ۱۳۴۰ در تهران به دنیا آمد. از سه سالگی عاشق مسجد بود. در رشته فرهنگ و ادب دیپلم گرفت. در تظاهرات و راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد. نوجوانی‌اش به روزهای پایانی انقلاب گره خورده بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سپاه درآمد. با شنیدن خبر شورش ضد انقلاب دلش تاب ماندن نداشت و راهی کردستان شد. با شروع جنگ تحمیلی راهی جنوب شد. فرمانده دسته در عملیات‌های فتح‌المبین و بیت‌المقدس بود. شاید شجاعت، درایت و نبوغ نظامی‌اش باعث شد خیلی زود به عنوان فرمانده گردان و بعدها فرمانده تیپ نقش آفرینی کند. پنج بار مجروح شد، اما هر بار پس از بهبودی خود را به جبهه می‌رساند. به مدت چهار ماه به مناطق بعلبک و هِرمل لبنان اعزام شد. در تمام این مدت برای توجیه و انتقال تجارب به نیروهای حزب‌الله در کنار آن‌ها بود. به عنوان یک فرمانده همیشه با نیروهای خود گرم و مهربان برخورد می‌کرد، تواضع و فروتنی در رفتارش موج می‌زد. همین صمیمت باعث شد بسیجی‌ها «عام کاوه» صدایش بزنند.

او اعتقاد داشت سرنوشت جنگ در شلمچه معلوم می‌شود و می‌گفت: «پای اعلامیه شهادت ما می‌نویسند محل شهادت شلمچه»

سرانجام ۲۱ دی سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ منطقه شلمچه، این نابغه نظامی را به آرزوی خود رساند.

گزیده کتاب عام کاوه

پیچیدم توی کوچه، کاوه چند متر جلوتر داشت راه می‌رفت. یک لحظه برگشت نگاهم کرد. پشت سرش وارد خانه شدم.

نشسته بود توی حیاط تا چشمش به من افتاد، نگاهی به قد و بالایم کرد؛ نگاهی هم به کفش‌هایم.

- چیه؟ چرا این طوری نگاهم می‌کنی؟

- با این تق تق کفش‌هات گوش کوچه رو کر کرده بودی. آبجی‌جون! خوبیت نداره نامحرم صدای پات‌رو بشنوه.

«راوی خواهر شهید»

****

مثلا می‌گفتی ساعت یازده کارم تمام می‌شود. یازدهت می‌شد دوازده، شاکی می‌شد.

«از همون اول می‌گفتی، کارم تا دوازده، طول می‌کشه. منم قبول می‌کردم، چرا بد قولی کردی؟»

وقت شناس بود. با او که قرار می‌گذاشتی همیشه پنج دقیقه زودتر سر قرار حاضر می‌شد.

«راوی ابوالفضل خوش‌نژاد»

****
عراق هر چه داشت و نداشت، توی میدان آورده بود. آتش بود که از زمین و آسمان روی سرمان می‌ریخت. خسته بودیم و کلافه. نیروهایمان ته کشیده بود. دیدم بچه‌ها نشسته‌اند دور یکی، بگو و بخند. گفتم حتما نیروی کمکی رسیده که این‌ها این‌قدر سر خوشند.

رفتم جلو. دوره‌اش کرده بودند. کاوه می‌گفت و بچه‌ها می‌خندیدند. گفتم «عامو کاوه! چه خبر از اوضاع و احوال»

قرص و محکم جواب داد: «اخوی! ما تا خدا‌رو داریم هیچ مشکلی نداریم.»

«راوی همرزم شهید».. .

صفحات کتاب :
32
کنگره :
‏‫‭DSR۱۶۲۶‭
دیویی :
‏‫‭۹۵۵/۰۸۴۳۰۹۲‬‬
کتابشناسی ملی :
۹۵۳۹۶۱۶
شابک :
978-622-8358-03-1
سال نشر :
1402

کتاب های مشابه عام کاوه