امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
240,000
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب خانه ‌ی روزانه، خانه ‌ی شبانه

کتاب خانه ‌ی روزانه، خانه ‌ی شبانه نوشته اولگا توکارچوک با ترجمه مسلم بخشایش توسط انتشارات افراز منتشر شده است. اولگا توکارچوک اندکی پس از نقل مکان به کلودزکو یک روز که داشت از کنار یک کلیسا می گذشت متوجه مجسمه ی یک قدیس شد و همین پایه های رمان بعدی او را با نام خانه ی روزانه، خانه ی شبانه شکل دادند، رمانی که در سال 1998 چاپ و منتشر گردید. این رمان اولین تلاش اولگا توکارچوک در سبک موسوم به صور فلکی (ترکیب خاطره، داستان و اسطوره) بود که البته بعدا در رمان گریزها نیز از آن استفاده شد. رمان بعدی او هم از دل یک سری سفرهای بی حد و حصر و آزادانه بیرون آمد.

او سبک منحصر به فردی در روایت دارد چرا که با استفاده از داستان های کوتاه کوتاه در پی پرداختن به مسائل گوناگونی است که اگر این موجز بودن در قبال شان رعایت نمی شد قطعا نتیجه ی مطلوبی هم به دست نمی آمد. او در کتاب هایش به تمامی حوزه ها اعم از فرهنگ، سیاست، مسائل اجتماعی و روزمره، مناسبات بشری و ... اشاره درستی می کند و از این رهگذر به دنبال اصلاح و پیشرفت در تمامی این حوزه هاست. او بدلیل همین نوع روایت بدیع و البته آمیختن صحیح و دلپذیز انواع و اقسام حوزه ها به همدیگر موفق به دریافت جایزه ی نوبل ادبیات 2018 و جایزه معتبر من بوکر 2018 شد.

گزیده کتاب خانه ‌ی روزانه، خانه ‌ی شبانه

در خانه‌ی مارتا قفل بود. پس با لگد بازش کرد. البته بعد از شنیده شدنِ غژغژ زننده‌ی لولای در! مارِک مارِک با حال نزار وارد آشپزخانه‌ای شد که گویی همین دیروز مارتا آنجا را ترک کرده. رومیزی شمعیِ کشیده‌شده بر روی میز آشپزخانه آن قدر بلند بود که به کف می‌خورد. رویش یک چاقوی بزرگِ مخصوص بریدن نان وجود داشت. مارِک مارِک به سرعت زیر میز سرک کشید اما چه فایده که چیزی آنجا نبود! 

او به سراغ کابینت‌ها رفت. و سپس به سراغ اجاق و سبد هیزم‌ها، و نهایتاً هم نگاهی به درون کشوهای دراوری انداخت که در آن ها یک سری ملافه به شـکل منظمی چیده شده بودند. همه‌چیز بوی رطوبت زمستانی می‌داد؛ برف، فلز و چوب نم کشیده. او به همه‌جا نگاه کرد و حتی بعد از لمس کردن لحاف و تشک مارتا، دستش را در چکمه‌های پلاستیکیِ نسـبتاً کهنه‌ای هم فرو کرد. او تصور روشنی از مارتا در پاییز داشت، او می‌دانست که مارتا قبل از ترک خانه‌اش آن بطری‌ها را بسته‌بندی کرده و کنار می‌گذارد. اما جای دقیق‌شان را نمی‌دانست. او گفت: «پیرِ سگ!» و زد زیر گریه. او پشت میز غذاخوری نشست و سرش را در میان دو دستش گرفت، اشک‌هایش هم بعد از افتادن به روی آن رومیزی توانستند حداقل مقداری از آن فضله موش‌ها را بشویند و با خودشان ببرند.

صفحات کتاب :
323
کنگره :
‏‫‭PG7164‭‬ ‭
دیویی :
891/85373
کتابشناسی ملی :
7269086
شابک :
‏978-600-326-580-6
سال نشر :
1399

کتاب های مشابه خانه ی روزانه، خانه ی شبانه