کتاب شهاب یک رمان جاسوسی جذاب است که شما را با خود همراه میکند تا با ماجرایی سراسر هیجان همراه شوید. شهاب پسر جوان و حدودا ۳۰ سالهای است با چشمان رنگی، باهوش و نکته سنج، اما چیزی که در رفتار او عجیب است زندگی دوگانه او است که گویا قصد رفتن از ایران را دارد. او به سیستم امنیتی کمک میکند اما همزمان زندگی کثیفی دارد.
این کتاب داستان یک پرونده پیچیده و مهم است که مرحله به مرحله شما را با خود همراه میکند و باعث تعجب و ترس و حیرتتان میشود.
حوله روی صورت مهندس جلالی بافشار جلوی نفس او را گرفته و سطل آب روی صورتش خالی می شد و فریاد جلالی فضای خالی باغ را پر کرده بود. جیسون(سیامک) کلی تلاش می کرد تا آب روی صورت جلالی ریخته شود و بعداز روی سینه او بلند می شد.و به مقابلش می رفت و روی صندلی می نشست.
دوشخصی که صورت هایشان را پوشانده بودند طناب ها را می کشیدند تا مهندس جلالی بایستد هرچند توان ایستادن نداشت. جیسون: ببین سامانه نصب موشکی رو ما فهمیدیم کجاست؟ ولی بدون کمک تو. این خیلی بده مهندس! مهندس با بی حالی نگاه کرد و کمی آب بالا آورد.
نظر دیگران //= $contentName ?>
خیلی تو ذوقم خورد در مقایسه با بقیه کتابها خیلی ضعیف بود هم نگارش و ثبت وقایع هم کوتاه بودن داستان مثلا بخوا...