کتاب فقط در پی یک پایانم نوشته مهدی خیاطی میباشد و انتشارات متخصصان آن را به چاپ رسانده است.
این اثر، نه شما را پند میدهد و نه شما را به انجام کاری فرا میخواند. این یک پرتره روشن از صفحات تاریکی است که زیستهاید. تمام آنچه را که پنهان کردهاید و موسیقی متن زندگیتان است که هنگام جراحتهای روح و رنج کشیدن یا سقوط نواخته میشود.
آیا تا به حال در این موقعیت کوندرایی قرار گرفتهاید؟ در حالی که از معشوق دلگیرید و او برای بخشیده شدن از سوی شما، گونههای خیستان را نوازش میکند و شما بخشیدنش را تا سرحد تسلیم شدن کامل او به تعویق میاندازید تا دستان نوازشگرش را برای مدت طولانیتری بر پوست خود لمس کنید. حتی اگر چنین موقعیتی را تجربه نکرده باشید هم، به راحتی میتوانید تصور عمیقی از غرق شدن در چنین لحظهای را بسازید، اگر و فقط اگر شعله کوچکی از عشق، در خود داشته باشید. هرچند این حس نام ناپذیر با رگههایی از خودخواهی و سلطه جویی نیز آمیخته، اما عشق فقط شعله کوچک لرزانی ست شکسته در پس تندبادهای ناگهان، یک جرقه موقت و زمانی کار میکند که بتوان با آن آتشی عظیم افروخت و این آتش است که زندگی را گرما میبخشد. حال پرسش اساسی این است که چگونه میتوان این شعله کوچک را به آتشی افروخته تبدیل کرد؟ شاید این کتاب نشانههایی از راههایی باشد که به مقصد میرسند و راههایی که به شکست میانجامند.
این کتاب همچنین، فرازهایی از زیست سرد و کبود کسانی است که نه تن به معنا میدهد، نه جان به پوچی و لحظاتی را میسراید که هر فعل، حامل معنایی بیش از یک مصدر ساده است و همه ناکامیها میتوانند یکجا در یک فعل جمع شوند. نرسیدن، فقط نرسیدن نیست. نتوانستن، نبودن، درد کشیدن و... همه را یکجا در خود دارد. شاید شما هم به طور کاملاً اتفاقی جزء کسانی هستید که نتوانستهاند به آن بودنی از خویش دست یابند که پشت حصار بلورینِ زندگیِ نزیستهشان، آن را میبینند و نمیتوانند در آغوشش گیرند. کسانی که میمیرند، درحالی که وجودشان گورستان انبوهی از حسرتهای آرزوهای معقول به گل نشستهای است که با وجود سعی بسیار، امکان تحقق نیافتهاند و این صعوبت و سهمگینی واقعیتیست که در احاطه آنیم.
ما
به درخت ممنوعه نزدیک شدیم
و به سرنوشت مبتلا
بهشت
درنگ کوتاهی بود
در تقدیر دشوار انسان
زمان
سراسیمه از مقبره اساطیری اش برخاسته
سوار بر ارابه اضطراب
ما را به زمین می برد
ای بی قرار بهشت و خورشید
آرام باش، آرام
بودن
آگاهی دردناکی است
میان دستوپازدن و نتوانستن
آنگاه که هست یات