کتاب دختر مو شرابی، نوشته ی محمد حسین زاده، داستان واره ای است از شرح حال دختران دوران اختناق. این کتاب توسط انتشارات کتابستان معرفت منتشر شده است.
دختر مو شرابی روایت دختران این سرزمین است، در کوچه پس کوچه های تاریک و روشن تاریخ این فلک؛ دخترانی که گاه پرچمدار بودند و گاه قربانی ساده اندیشی ها و فریب خوردن ها! روایت، روایت خیانت هاست، تجاوزها! قصه، قصه ی پاکی شیرینهاست و غیرت فرهادها! حکایت خروش لیلیهاست در کشاکش نبرد مجنون ها! حماسه رستم ها و سوگ تهمینهها! حرف، حرف رجز خوانی منصور حلاج است بر سر دار، رقص خون سیاوش است در میانهی میدان مکر سودابه ها! اگر دشنه خیانت شغادها کم نخوردهایم؛ ولی برق غیرت آرش ها را هم کم ندیده ایم ...
کتاب دختر مو شرابی همچون فیلم سینمایی، جریانات و اتفاقات دوران قجر را در هشت سکانس زیر روایت می کند:
سینما: سکانس یک نفس؛ دختر قجری، سینما: سکانس دوم هم نفس؛ دختر گرجی، سینما: سکانس سوم نفس داغ؛ دختر میرزا، سینما: سکانس چهارم نفس عمیق؛ دختر مشروطه، سینما: سکانس پنجم نفس سنگین؛ دختر نوغان، سینما: سکانس ششم نفس تنگ؛ دختر شهرِنو
سینما: سکانس هفتم ن ف س؛ دختر کرد و سینما: سکانس هشتم نفس آخر؛ دختر موشرابی
من فقط یک خبرنگارم نه یه خبرساز، نه می توانم نبینم و نه می توانم نشنوم. از دیروز که به دربار آمده ام، گویی آرامش از دربار رفته است. اتفاق ها دومینووار پی هم می افتد و من نظاره می کنم.
خشک است و خشن. عظمت کاخ و سربازها با آن هیبت و تفنگ های لول بلند و سبیل هایی از بناگوش در رفته دلم را خالی کرده است.
سربازها را می گفتم ار مجسمه های یک شکل و یک قواره با لباس متحدالشکل را داده اند، سفارشی یکی از کمپانی های فرنگ ساخته باشد و بعد دو جین اخمویش را دور تا دور باغ شاه چیده اند. چکمه ها تا زیر زانویشان بالا آمده و کلاه بر سرشان سنگینی می کند. تنها چیزی که حرکت می کند مردمک چشمان تفنگ به دست هاست. چشمم مثل یه بچه ی بازیگوش این اتاق به آن اتاق می دود و تصورهای عجیب و غریب می کند، خودم خنده ام می گیرد از این خزعبلات بچه ی بازیگوش.
اگر پشه یا مگسی روی سبیل های دسته بیل یکی از این سربازان بنشیند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ یا پشه ریزی برود سراغ سوراخ دماغ دیگری و آن قدر که معلق بزند تا سرباز بیچاره عطسه بزند! یا کف پای یکی دیگرشان بخارد. دارم تصور می کنم عکس العمل سربازان متحدالشکل را هنگام خارش پشت گوش یا کف پایشان که صدای نخراشیده ای شیشه ی خیالات کودکانه ام را می شکند:
-جناب مورخ السلطنه، جناب مورخ السلطنه!
تاریخ فی الواقع در بین انظار عمومی، مبحثی سخت و کسل کننده است. اگر بتوان تاریخ را در قالب هایی چون داستان و رمان و همچنین فیلم بر پرده حافظه مخاطب نشاند، کار بسیار ارزشمندی است. چرا که انتقال تاریخ به نسل های بعدی همان طور که در گذشته بسیار مرسوم بوده و سینه و سینه منتقل می شده، همین شیوه داستان و قصه گویی است و ماندگاری بسیار از داستان ها، نمایان گر موثر بودن این شیوه است. با وجود نقد هایی که به کتاب دختر موشرابی وارد است، ولی می توان گفت توانسته رابطه ی خوبی با بیشتر مخاطبان خود برقرار کند.
در زیر چند نمونه از نظرات خوانندگان آمده است:
داستانهای این کتاب از دل وقایعی بیرون آمده اند که ما در تاریخ زیاد از آنها شنیدهایم اما شاید در مرگها، زندگیها و رشادتهای مردم آن دوران تامل نکرده باشیم. به طور خاص این کتاب درباره زنان در بستر رخدادهای مهم تاریخ ایران سخن میگوید، از زنانی که قربانی ستمها شدند تا زنانی که تلاش کردند تاریخ را با نگاه لطیف زنانه بنویسند..
...
عالی عالی از اسم کتاب نمی تونید داخلش رو حدس بزنید، اما یکی از جذاب ترین کتاب هایی بود که خوندم... تاریخ، باید به همین شیوه و در چنین قالب هایی آموخته بشه. جالبه این مطالب تاریخی رو مثلا توی کتاب های درسی تاریخ در آموزش و پرورش هم می بینیم، اما آن کجا و این کجا... اگر این کتاب به جای اون کتاب های درسی خشک و حفظی، در مدارس تدریس بشه، آن قدر برای دانش آموزا که اکثرا چیزی از تاریخ (حداقل تاریخ کشور خودشون) نمی دونن، جذابیت داره که خیلی شون به تاریخ علاقه مند میشن. و تاره، می فهمن چه حوادثی بر این کشور گذشته تا به اینجا رسیده و دیگه تحت تاثیر رسانه ها، کشورشون رو سیاه نمی بینن... امیدوارم از این دست کتاب ها که به این شیوه به تاریخ می پردازند، زیاد بشه...
نسخه ی چاپی کتاب دختر مو شرابی را می توانید از طریق سایت و یا نرم افزار فراکتاب با تخفیف خریداری کنید.
سینما را دود و بوی سیگار و باروت با صدای رگبار و مسلسل پر کرده است. خودروهای نظامی روی پرده سینما رژه می روند. لات ها دارند عکس مصدق را پاره می کنند و با چوب و چماق هرچه بر سر راهشان است، می شکنند. در دلم آشوب است. می گویم: «شیدا نگرانم! آخر چه می شود؟»
نگاهی به پرده می اندازد و می گوید:«آخرش را که می دانی، مصدق را زمین می زنند.»
نمی دانم متوجه منظورم نشد و یا از عمد جواب دیگری داد. من از حال خودمان پرسیدم، از حال او که دستانش سرد و سردتر می شود، از حال خودم که نفسم تنگ و تنگ تر می شود. دلم برای رضا تنگ شده است و عجیب هوایش را کرده ام.
- آقای نویسنده! راستش را بخواهی برای من سرنوشت دخترک شهرنو مهم تر بود از مصدق. دلم را بیشتر سوزاند. مصدق نتیجهٔ اعتمادش به آمریکایی ها را گرفت؛ ولی دخترکان شهرنو چه؟ گناه آنان چه بود؟
- تو که با دختر شهرنو میانهٔ خوبی نداشتی.
- هنوز هم ندارم. هروقت درباره اش فکر می کنم، ترس وجودم را می گیرد. نمی خواهم دختر شهرنو بیشتر آزرده اش کند. می گویم: «شیدا دلم بدجوری آشوب است.»
می خندد و می گوید: «پس آن همه ادعا از صبح امروز و سالگرد روبه روشدنمان مقابل روزنامه، ساختگی بود که می گفتی: در دلم طوفان به پا کردی دختر موشرابی!» می خندد مثل خندهٔ رضایت یک شکارچی! یک شکارچی که طعمه اش پیش رویش تسلیم شده ولی خودش هم دیگر توانی برایش نمانده.
نسخه ی الکترونیک کتاب دختر مو شرابی را می توانید از طریق نرم افزار فراکتاب دانلود کرده و سپس آن را در کتابخوان فراکتاب مورد مطالعه قرار دهید.
مشخصات کتاب دختر مو شرابی در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | کتابستان معرفت |
نویسنده: | محمد حسین زاده |
تعداد صفحه: | 228 |
موضوع: | داستان ایرانی، تاریخ معاصر |
قالب: | چاپی و الکترونیک |
نظر دیگران //= $contentName ?>
یادمه وقتی کتاب دختر موشرابی تازه چاپ شده بود خیلی دوست داشتم بخونمش به نظرم جذاب می اومد از اسم کتاب گرفته تا...
#چالش_مرور_نویسی_فراکتاب این یادداشت را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشته ام این کتاب یک داستان تاریخی است ...
این کتاب نوشته ی محمد حسین زاده است که در انتشارات کتابستان معرفت به چاپ رسیده است. حوادث داستان با داستان روا...
کتاب دختر موشرابی که یبار من امانت گرفتمش اما حوصلهشو نداشتم و بستمش و کامل نخونده بردم تحویل کتابخونه دادم ا...
زنی ایستاده در طول تاریخ از مشروطه تا پهلوی برشی از کتاب: یادم آمد از قائله درون حرمسرا که چگونه انیس الدوله ...