حکومت نظامی بیش از هرچیز توصیف جامعهای سیاستزده (دیکتاتوری پینوشه) است؛ روزگاری که از احزاب سیاسی جز سایهای باقی نمانده و اپوزوسیون منفعلتر از آن است که دربارهی موضوعی به توافق برسد. دوستان مانونگو، که زمانی در حزب کمونیست و جنبش چپ انقلابی فعال بودهاند، از سیاست کنار کشیدهاند. هرچند دیکتاتوری سیاست را چنان به آنها تحمیل کرده که انگار تنها حرف آبرومندانه نزد آنها سیاست است و تمام حرفهای دیگر در گلوشان خفه شده است. درواقع سیاست غباری شده است در برابر دیدگانشان چنانکه بذر هیچ اندیشهی دیگری در ذهنشان جوانه نمیزند.
رمان حکومت نظامی خشم ایجادشده در اثر کودتا را، بی آن که به جریان داستان خدشهای وارد کند، به خوبی به مخاطب منتقل میکند. تمرکز در رمان صوتی حکومت نظامی، واقعگرایی نیست. بلکه این رمان میکوشد حالوهوا، فضا و احساسات را به درستی بیان کند. دونوسو پیام خود پیرامون فضای خفقانگرفته و استبدادی شیلی را با ظرافت خاصی بر خواننده عرضه می دارد. او به خواننده اجازه میدهد تا از نزدیک، با احوال افرادی که این کودتا، زندگیشان را تحت تاثیر قرار داده است، آشنا شود و به سخنانشان گوش بسپارد.
«من خیلی سال است از چیز دیگری حرف نزدهام. درست مثل هر کس دیگری توی این مملکت. دیگر یادم رفته از چیزی غیر از بیعدالتی، نبود آزادی، فلاکت یا خشونت حرف بزنم. اگر از چیز دیگری حرف بزنم، عذاب وجدان میگیرم. ذهنم تمام توانش را متمرکز کرده تا هر چیزی درباره این مسائل میشنود، حفظ کند. مثلا من دوست دارم از موسیقی حرف بزنم، اما توی دلم میترسم مبادا حرفهام سطحی باشند.»
جودیت دختری است جوان و آرمانخواه. او زندگی راحت و سرشار از رفاهش در خانهی پدری را رها کرده و خود را به مبارزه در راه عدالت و آزادی متعهد ساخته است؛ زندان رفته و شکنجه شده است. او شبها برای پیداکردن شکنجهگرش بیرون میرود؛ میخواهد او را بیابد و نابودش کند؛ اما در واقع امر، به دنبال نابودکردن خودش است... .