کتاب امین آرا روایت 20 سال برگزاری انتخابات در سرحدات شمال غربی، از سال 1378 تا 1398 به روایت یک ناظر معمولی به نام حسین شرفخانلو می باشد. آنچه در این کتاب به نگارش در آمده، روایت یک ناظر شورای نگهبان در خوی است؛ واقع در شمال غربی کشور در نزدیکی سرحدات ترکیه و از روزهای انتخابات و صندوق هائی که تکلیف داشته بر صحت و سقم روند اجرای انتخابات در آن ها نظارت داشته باشد. چه آن روزی که ناظر صندوق بوده و چه روزی که ماموریت گرفت که به عنوان ناظر ویژه برود بلوای جنوب استان آذربایجان غربی را بخواباند و چه امروز که عضو هیئت نظارت است.
کلیه روایت های کتاب امین آرا، نقل مستقیم وقایعی هستند که راوی شخصا در آن حضور داشته است و هیچ شنیده ای و نقل قولی در این اثر وجود ندارد. همچنین روایتهایی در این کتاب آمده است که قابل بیان بوده است و ناگفته پیداست که هر انتخابات، چه در ایام نام نویسی و چه تبلیغ و در روز برگزاری و شبی که نتایج اعلام می شود، پر از ناگفته هایی است که باید زمان بگذرد تا بشود درباره بعضی هایشان کتاب ها نوشت.
آن شب، او مثل خط مشترک همه روزنامههای دوم خردادی، هر پروندهی امنیتی و فساد و اختلاس و ارتشایی که بعد از انقلاب به وجود آمده بود، مستقیم و علنی به ریش نداشتهی هاشمی بست و اجتماع مردم که تا چهارراه مرکزی کشیده شده بود و با دوربین مداربسته و بلندگوهایی که در خیابان نصب شده بود، داشتند سخنرانی پرحرارت او را میدیدند و میشنیدند، به معنی واقعی کلمه میخکوب شده بودند از حرفهای تندی که از پشت بلندگو و بهصراحت علیه مرد قدرتمند جمهوری اسلامی زده میشد.
کار تا جایی بیخ پیدا کرد که آخر سخنرانی عابدینزاده منتهی شد به اینکه «خانواده هاشمی، عهدهدار ترانزیت مواد مخدر در کشور هستند» و جالب اینکه این حرفها را چنان پرشور و حرارت فریاد میزد که کسی مجال فکرکردن پیدا نمیکرد که سؤال برایش عارض شود که «این حرفها را که مسلسلوار داری روی ما آوار میکنی، سند و مدرک هم دارند؟»