کتاب او نیمه شب می آید نوشته عرشیا عباسی آزاد توسط انتشارات متخصصان منتشر شده است.
صدای جیرجیر کف پوش از راهرو می آید، شخصی با قدم های سنگین خود، در حال نزدیک شدن به اتاق من است. اندکی بعد، صدای نفسش در گوشم می پیچد؛ او آمده است؛ سایه اش روبروی اتاقم قرار دارد، صدای جیغی بلند می آید و سایه ناپدید می شود. شخصی نجوا کنان مرا از سوی پنجره صدا می زند: «مایکل 1! مایکل! مایکل!... » ناخواسته به سوی صدا قدم برمی دارم. نزدیک تر... نزدیک تر... نزدیک تر...
زخم های عمیق، پوستی توسی رنگ، مویی بلند و چشم های آتشین... حال نیمه شب است و او آمده است؛ او نیمه شب می آید! کابوس وحشتناکی است؛ مگرنه؟! هرشب همین را م یبینم. هرشب! روان پزشکی که مادرم به اصرار مرا به مطب او می برد، می گوید که این کابوس ها منشأشان بازی های ترسناکی هستند که انجام می دهم. ولی خودم این عقیده را دارم که سخنان دکتر، یک مشت چرندیات هستند. همان طور که فهمیدید اسم من مایکل است. 14 سال سن دارم و تک فرزند هستم. شیفته ی بازی های رایانه ای به ویژه از نوع ترسناک شانم. خیلی لذت بخش است زمانی که از یک اتفاق ناگهانی می ترسی و از جای خود می پری!