امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
11,000
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
14,000
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب پیدا کردن چیکا

کتاب پیدا کردن چیکا دختری کوچک، زلزله، و ایجاد خانواده اثری است از میچ آلبوم به ترجمه محمد جواد شیری و چاپ انتشارات شمشاد است. این کتاب داستان دختری کوچک به نام چیکا را روایت می کند، کسی که در یکی از فقیرترین کشورهای دنیا، یا به طور دقیق تر در دومین کشور فقیر دنیا متولد شد، از زلزله جان سالم به در برد و بعد از اینکه مادرش را هنگام تولد برادر کوچکش از دست داد به یتیم خانه سپرده شد.

 یتیم خانه ای که میچ در سال 2010 افتتاح کرده بود. چیکا مدت زیادی در این دنیا زندگی نکرد، زیرا به بیماری سختی مبتلا بود که این فرصت را از او گرفت. دخترک سال آخر زندگی اش را در خانه ی میچ سپری کرد و حضورش به ایجاد یک خانواده ی حقیقی منجر شد. او وجود پربرکتی داشت و هر روز چیزی به دیگران هدیه می کرد، حتی اگر این هدیه تنها یک لبخند بود.

گزیده کتاب پیدا کردن چیکا

می خواهم درباره صدایت بنویسم چیکا، چون زیاد به آن فکر می کنم و همیشه در گوشم هست. هر بچه ای یک ویژگی دارد که وقتی او را می بینی، آن ویژگی سریعا به چشم می آید، مثل موی فرفری یا خنده ی مخصوص. وِیژگی تو هم صدایت بود که به خوبی شخصیتت را منعکس می کرد.

صدایت مدام مثل آفتاب پرست رنگ عوض می کرد. در طول روز، بم و بلند؛ شب ها خوش نوا و لطیف؛ کمی گرفته و خش دار در صبح. طوری که بعضی اوقات با خانم جنین در خلوتمان به شوخی می گفتیم: «نکند چیکا سیگاری شده و خبر نداریم؟» وقتی با بی میلی با ما موافقت می کردی صدایت کشیده می شد: «بللللللهههه.» وقتی هم چیزی باب میلت نبود یک «چرا»ی بریده ادا می کردی. «ببخشید» گفتنت مثل صدای ناله ی یک پری بود. وقتی هم در بازی برنده می شدی صدایی مثل صدای طاووس در می‌آوردی (یادم می آید منچ بازی می کردیم و وقتی برنده شدی مدام با آن صدای مخصوصت تکرار می کردی: «تمام، خداحافظ» که حرص آدم را درمی آورد).

صدای تو برای موسیقی آفریده شده بود چیکا. صدای قدرتمندی داشتی و معمولا غروب ها برای خودت چیزی زمزمه می کردی. یک بار خانم جنین به تو در پوشیدن لباس خوابت کمک می کرد و در حالی که سرت را از یقه ی لباس بیرون می آوردی ترانه ی «عشق» از نت کینگ کول را می خواندی که در یک سریال تلویزیونی شنیده بودی. عبارت آخر ترانه را در حالی خواندی که دستانت را مثل آغوش باز کرده و سرت را طوری به عقب داده بودی که نگاهت به سقف بود. انگار در حال اجرای یک کنسرت بزرگ هستی و هزاران نفر برایت دست می زنند.

صدایت مثل بادنما بود و برایمان مشخص می کرد که هوای حالت چگونه است. وقتی به سمت نیویورک پرواز می کردیم خیلی حرف می زدی و صدایت شنیده می شد. سوال های زیادی از من می پرسیدی، با مهماندار خوش و بش می کردی، و از عدد بیست شمارش معکوس می کردی تا وقتی هواپیما به زمین نشست. هنگامی که می خواستیم از هواپیما پیاده شویم مردی که پشت سرمان نشسته بود گفت: «ببخشید آقا می خواستم بگویم که دخترتان صدای خیلی قشنگی دارد.»

دیویی :
‏‫‭813/6
کتابشناسی ملی :
5960811
شابک :
9786226673525
سال نشر :
1398
صفحات کتاب :
200
کنگره :
PS3601

کتاب های مشابه پیدا کردن چیکا