کتاب من فاطمه ام؛ پدرم محمد (ص) به قلم محمدباقر پورامینی با موضوع روایتهایی از روزهای سراسر رنج، سختی و مظلومیت توأم با صلابت حضرت زهرا(س) تا شهادت ایشان است.
کتاب «من فاطمهام، پدرم محمد(ص)» حاوی مطالبی از آتش فراق تا پس از شهادت و فرازهایی از زندگانی پربار حضرت زهرا(س) است که با مطالعه مطالب بیان شده در این اثر میتوان با ویژگیهای بینظیر شخصیتی آن حضرت نظیر علم، صبر، عشق به خانواده و همسر، ولایتپذیری و آموزههای زیاد دیگری آشنا شد.
هنگامی که فاطمه(س) درگذشت، بانگ از مردم مدینه برخاست و زنان مدینه در خانه فاطمه جمع شدند و شیون سردادند و فریاد میزدند: ای بانوی ما! ای دختر رسولالله و مردان نیز به حضور حضرت علی(ع) رسیدند در حالی که امام حسن(ع) و امام حسین(ع) جلوی پدر نشسته بودند و میگریستند و مردم نیز از گریه آن دو گریه میکردند.
در این هنگام امکلثوم(س) در حالی که روبند بر چهره افکنده بود و ردایی بر خود پوشانده و دامن آن بر خاک کشیده میشد، بیرون آمد و گفت: یا رسول خدا! هماکنون ما به واقع تو را از دست دادیم. فقدانی که هرگز پس از آن دیداری نخواهد بود. مردم جمع شدند و نشستند و منتظر بودند جنازه را بیرون آورند و بر آن نماز بگزارند. در آن هنگام ابوذر از درون خانه بیرون آمد و گفت: بروید که بیرون آوردن جنازه دختر رسول خدا(ص) به تاخیر افتاد. مردم برخاستند و رفتند.