کتاب آقای کاف میم خاطرات شفاهی حسن کمالیان مستندساز و عکاس دفاع مقدس است که به همت رضا پاک سیما جمعآوری شده است. کمالیان از ابتدای انقلاب با عضویت در واحد سمعی بصری حزب جمهوری اسلامی عکاسی را شروع می کند. یکی از فعالیت های او در سال ۱۳۵۸رفتن به روستاهای دور و نزدیک استان خراسان و پخش فیلم برای مردم بوده است.
کمالیان از سال ۱۳۵۹ عضو واحد تبلیغات سپاه می شود و به عنوان عکاس، فیلمبردار و بیسیم چی به مناطق جنگی اعزام می شد. او در سالهای جنگ چند مستند و مجموعه های تلویزیونی در مورد وقایع مرتبط با دفاع مقدس ساخته است. در سال های بعد از دفاع مقدس نیز او به فعالیت هایش در قالب تله تئاتر، مستند و فیلم کوتاه و بلند در مجموعههایی چون سپاه، صداوسیما و روایت فتح ادامه می دهد. از جمله افتخارات او کسب دیپلم افتخار بهترین کارگردانی فیلم نیمه بلند برای فیلم یلدای نرگس در دهمین جشنواره فیلم دفاع مقدس است.
1. من طوری نشستم که مقابلم آقای رجایی بود. آقای واعظ طبسی و آقای غفوری فرد، استاندار وقت خراسان هم دوطرف آقای رجایی نشستند. شهید رجایی کمی نان برداشت و خورد. آقای طبسی گفت: «آقای رجایی چرا غذا میل نمی کنید؟!»
تولیت آستان قدس رو کرد به آقای چراغچی که مستخدم آنجا بود و گفت: «برای آقای نخست وزیر غذا بکش.» آقای غفوری فرد آمد غذا را بردارد که خودش بریزد، آقای رجایی ممانعت کرد. رجایی با لحن تندی گفت: «من الآن کلی راجع به قشر مستضعف و تهیدست جامعه حرف زدم، چطور پای این سفره بشینم؟!»
2. دو جوان داشتند دوشکا را روی پایه اش نصب می کردند. به محض اینکه دوربین را دستم دیدند گفتند: «یک عکس هم از ما بگیر.» رو کردم سمتشان گفتم: «دنبال سوژه ام.» آن ها هم جواب دادند: «حتماً باید شهید بشیم که سوژه بشیم؟! خب، عکس بگیر دیگه!» کوتاه آمدم. دوربین را تنظیم کردم و از این دو نفر عکس گرفتم. پنج شش قدمی که از آن ها دور شدم، صدای مهیبی مرا از زمین کَند و چند متر آن طرف تر پرت کرد. پشت سرم را که نگاه کردم، خمپاره ای روی زمین خورده بود. این دو جوان با چهره ای خونین روی زمین افتاده بودند. وقتی بالاسر آن ها رسیدم، هر دویشان شهید شده بودند و سوژه عکاسی.