کتاب هنر نقد هنری نوشته علی اصغر قره باغی است که توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است. حکایت ما و ابوالهول، نقد هنری، تعریف هنر، پیوند هنر و فلسفه، انواع نقد هنری در قرن حاضر، تبارشناسی نقد هنری، خودشیفتگی و نابسامانی های نقد هنری، نقد هنری و آموزش هنر و گفت و شنودی بی یال و د ُم در باب نقد هنری از محتوای اصلی کتاب به شمار می رود.
انگیزه از گردآوری مقالات کتاب گشودن دریچه ای به چشم انداز پیشینه و حال گونه های نقد هنری و روشن کردن زمینه ها به منظور درک عمیق تر پرسش هایی است که در رابطه پیچیده میان منتقد و اثر هنری مطرح می شود. اگر نقد هنری بتواند با هر تدبیر و تمهیدی که شده، تفاوت های فاحش میان دیدن و تماشا کردن را به مردم بیاموزد و راه و روش پرداختن به لایه های درونی اثر هنری را نشان دهد، بی تردید به یکی از اهداف انسانی خود دست یافته است. نقد هنری، از یک طرف به نحوه نگرش یک نسل صدا می دهد و از طرف دیگر ابزار دریافت این صدا و بازتاب روح زمانه خود شمرده میشود.
انتخاب عنوان «هنر نقد هنری» از آن جهت است که تفسیر و تحلیل اثر هنری و پرداختن به چنین شاخه پیچاپیچ و پرباری از فرهنگ انسانی، خود هنری است که می باید رشد کند و شکوفا شود؛ هنری است که آسان به دست نمی آید و بدون بازنگریهای مداوم و گشت و واگشت در عرصه هنر حاصل نمی شود. «هنر نقد هنری» در واقع یک ارزیابی تاریخی درباره سنت پانصد ساله نقد هنری و بررسی کلی نقد و نظرهای معارض است؛ البته نه چندان که به یافتن سوزن در انبار کاه تعبیر شود. کتاب حاضر، دغدغه است بر باورها و اندیشه هایی که کمتر در جامعه علمی مطرح شده است. مراد از گردآوری این کتاب مطرح کردن پرسشهایی است بی آنکه ادعای ارائه پاسخ قطعی در میان باشد. هر فصل را می توان مستقل از دیگری مطالعه کرد و در پایان هر فصل، نخست پانوشتهای کوتاهی افزوده شده و سپس فهرست منابعی که از آنها استفاده شده، یا به آنها استناد شده آمده است.
بی تردید می توان گفت که فلسفه یکی از پیچیده ترین و انتزاعی ترین مضمون هاست و بیش از هر مضمون دیگر با زندگی عادی و روزمره فاصله دارد. با این همه، واژه فلسفه هم مانند واژه «فرهنگ»، نقل و نباتی است که مصرف روزانه دارد و بارها شنیده ایم که مردم در گفت وگوهای روزمره به «فلسفه زندگی» خود یا فلسفه زندگی این و آن اشاره می کنند و منظورشان یادکردن از ایمان و اعتقاد به اصولی خاص است. گه گاه واژه فلسفه به جای نظم و قاعده به کار برده می شود و می گویند «فلسفه انجام این کار را قبول ندارم» گاهی هم در صحبت های عامیانه از واژه فلسفه به جای «معنا» استفاده می شود؛ مثلاً می گویند: «من فلسفه این کار را نفهمیدم» و مانند این.