کتاب معلقات سبعه اثر عبدالله عصامرودسری میباشد که در انتشارات الحاوی منتشر شده است. این کتاب در واقع شرح و تعلیقی بر گزیده غزلیات دیوان شمس مولوی میباشد.
مولانا در این غزل به واسطه شرب آن شراب که ساقی در غزل نهم به خورد او داده است، شرم و حیا را کناری انداخته و شجاع شده و در عالم هپروت و اوهام، در عظمت فضایل خود میبافد، او در این فراز همانگونه که در غزل ششم برای حضرت عزرائیل شاخوشانه میکشید، در این غزل نیز خود را هر شب مهمان مخصوص خدا میداند که به صفات او متصف شده و خدا به واسطه قهر او خون دشمنان او را میریزد و سپس برای شیرفهم کردن پیروان خود دیواری کوتاهتر از حضرت نوح نمییابد و به آن حضرت برای توجیه یاوههای خود اینگونه افترا میبندد که حضرت نوح اگرچه در ظاهر مثل مردم بود، ولی در واقع مردمخوار بود؛ یعنی بواسطه طوفانی که ایجاد کرد قاتل خلایق شد، یعنی من هم بواسطه این که هر شب با خدا مجالست و مؤانست دارم، هرگاه به کسی غضب نمایم، خون او به شمشیر خدا میریزد و مثل من مثل حضرت نوح است که به ظاهر مثل مردم عادی بود، ولی در واقع مردمخوار بود و.....، او این مزخرفات را به هم میبافد درحالی که میداند آنچه باعث نابودی و دوزخی شدن قوم نوح و نزول عذاب بر آن ها بود همانا کفر و الحاد و شرک آن ها بوده است نه مردمخواری حضرت نوح، یعنی این ظلم و ستمگری آن جماعت شقی بود که عذاب خدا را به سوی آنها کشید؛ همانگونه که توبه و انابه قوم یونس آن عذاب را از آنها دفع نمود و. . . .، مولانا در ادامه عربدهکشی خود به مدح و ثنای خود ادامه میدهد و خود را چون شمشیر خونریز میداند که اگرچه ظاهری خوش دارد، ولی باطن او پر از بلا و. . .، است.