گره بر باد عنوان کتابی است از سیمین جعفرجلالی. موضوع اصلی کتاب گره بر باد داستان های فارسی است. این کتاب توسط انتشارات نسل نواندیش منتشر شده است.
مامان باز هم نگاهش روی معصومه و بعد بابا چرخید و گفت: «عمه خانوم بود تلفن زد...» همه به مامان چشم دوختیم و او ادامه داد: «تو خیابون یه موتوری بهش زده و فرار کرده، اونم افتاده دستش شکسته.
میگفت یه هفتهای میشه که این اتفاق افتاده. تا حالا کارگرش ملوکخانوم پیشش بوده ولی اونم دخترش زاییده باید ول کنه بره، عروس خودشم که پابهماهه. گفت به هیچکس هم اعتماد نداره که بیاره تو خونه و زندگیش. اگه میشه یه دو سه هفتهای معصوم رو ببریم بذاریم پیشش باشه تا دستشو باز کنه». هیچکس حرفی نزد. حسین خندهکنان گفت: «میخواستی بگی معصوم داره شوهر میکنه.» کسی به این حرف نخندید. لحظهای بعد بابا گفت: «بهتره لیلا رو بفرستیم». به بابا زل زدم و درحالیکه به خودم اشاره میکردم حیرتزده گفتم: «من؟! من نمیرم». مامان هم با این نظر موافق نبود: «چرا معصوم نره؟ اگه لیلا بره کارِ خونه لنگ میمونه!»
ـ «خب برای همین میگم لیلا رو بفرست که بتونه یه دستی زیر بالش کنه.» معصوم لبخند زد و به من نگریست. با حالتی که انگار میخواستم گریه کنم، بشقابم را عقب زدم و گفتم: «نمیخوام، اون معصوم رو خواسته، باید اون بره، من که نمیرم». مامان مشتاقانه به من چشم دوخت. با دیدن چهره پُر از معصومیت معصوم، دلم ریش شد. نگاه از او برگرفتم و با نوعی دلجویی که فقط میتوانست مالهکشیدن روی استدلالم باشد گفتم: «من باید اینجا باشم تا زودتر این قالیچه رو تموم کنیم.