کتاب از هیچ تا همه چیز اثری برجسته تاثیرگذار از مدیر و مدیرمسئول دیرینه استارباکس درباره مسئولیتهای جدید رهبران، کسب و کارها و شهروندان در دنیای امروز از نگاه شخصی او به کار و زندگی است.
هاروارد شولتز در کتاب از هیچ تا همه چیز به دنبال پاسخ برای سوالاتی میگردد که امروز برای هر جامعهای ضروری هستند؛ ما چه چیزی را مدیون یکدیگر هستیم؟ چه وظیفهای در قبال هم داریم؟ چگونه میتوانیم انگیزهها، نبوغ و حتی دردهای خود را به چیزی معنادارتر از موفقیت فردی پیوند بزنیم؟ وظیفه ما در جایی که کار و زندگی میکنیم، چیست؟از هیچ تا همه چیز با روایتی در هم پیچیده از خاطرات بیپرده، داستان پرفرازونشیب تلاش و مسئولیتپذیری و اثباتی بر اینکه آدمهای عادی نیز میتوانند کارهای غیرعادی انجام دهند؛ نمای پشت صحنهای از تلاشهای بیچون و چرای هاروارد شولتز برای به چالش کشیدن نظریات کهنه درباره نقش تجارت جهانی امروز است. کتاب از هیچ تا همه چیز، در قلب خود روایت الهام بخش و امیدوارکننده حقیقتی است که وقتی برای هدفی بزرگتر از اهداف شخصی خودمان برمیخیزیم، سخن میگوییم و دست به دست هم میدهیم، اتفاق میافتد.
آنها به تماسهایم پاسخ نمیدادند. تلفن را روی من قطع میکردند. با بدبینی یا تردید با من مواجه میشدند و میگفتند بعداً به من پاسخ خواهند داد، اما چنین نمیکردند. بعضی از آنها که خود را آگاهتر از من میدانستند، نصیحت میکردند که ایدهی ساخت اسپرسوبار و فروش نوشیدنیهای عجیب در فنجانهای کاغذی احمقانه است و در واقع من را احمق خطاب میکردند. برخی از تجار موفق سیاتل ایدهی من را مسخره کردند و فروتنانه به دلایل شکست آن اشاره کردند. افراد بسیاری دست رد به سینهام زدند. گاهی اوقات پیش از ملاقات با سرمایهگذاران احتمالی چند دقیقه قدم میزدم تا قدری آرام شوم.
باور کردن انتقادها بسیار آسان بود. اما من کوتاه نمیآمدم. اعتقاد نداشتن دیگران به رؤیاهای شما به معنای ناممکن بودن آنها نیست. در طول یکی از جلسات گفتم: «بسیار مهم است که به ریشههای قدیمی کسب وکارمان بازگردیم. بیایید دوباره دست به کار شویم و دستهایمان را گِلی کنیم!» این را درحالی که دستانم را مقابل آنها گرفته بودم، عنوان کردم. گِلی کردن دستها به شعاری تبدیل شد که همیشه تکرار میکردم. در واقع، یک روز درحالی که از بخش معماری و طراحی فروشگاههای استارباکس عبور میکردم، پوستری توجه مرا به خود جلب کرد. تصویری از یک جفت دست گِلی با این نوشته، «جهان به کسانی تعلق دارد که از گِلی شدن دستهای خود هراس ندارند».
درخواست کردم تا پوستر را قرض بگیرم و آن را با خود تا طبقهی هشتم بردم و بر دیوار اتاق هیئت مدیرهی تیم اجرایی آویختم تا هر بار که جلسهای داشتیم، تیم اجرایی استارباکس بتواند آن را ببیند. گِلی کردن دستها همچنین به این اشاره داشت که بدانیم قدرت و موفقیت کسب وکارمان از کجا نشئت گرفته است. منشأ آن اتاق هیئت مدیره نبود، بلکه این موفقیت از پایینترین مرتبه، یعنی فروشگاهها و مدیران و باریستاهای آن، حاصل میشد.. .