کتاب ده نفر قزلباش (جلد دوم)، یکی از رمانهای ارزشمند و مهم تاریخی ایرانی است که اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران را در عصر صفوی به خصوص در سالهای حکومت شاه اسماعیل، شاه طهماسب و شاه عباس به تصویر می کشد.کتاب ده نفر قزلباش از مهمترین نمونههای رمانِ تاریخی فارسی است. داستان از زمان شاه طهماسب اول آغاز و به دیگر شاهان این سلسله ختم میشود که در سالهای پس از شهریور ۱۳۲۰ منتشر شده است.
ماجراهای کتاب ده نفر قزلباش از زمانی آغاز میشود که پس از قرنهای متمادی تسلط حکومتهای مختلف و بعضاً بیگانه بر گوشه و کنار ایران، صفویان با در دست داشتن دو سلاح تشیع و ایرانیت برپا خاستند تا ایرانِ ازهمگسیخته را یکپارچه و متحد، و دست اجانب را از آن کوتاه کنند. لیک دشمنان متعددی مانند ازبکها، عثمانیها و دولتهای غربی نمیتوانستند آرام بنشینند...
«مسرور» که او را میتوان از بزرگترین نویسندگان داستانهای تاریخی ایران دانست، در «ده نفر قزلباش»، توانایی برجستهای در روایت ماجرا، پرورش شخصیتها، کاربرد زبان ویژه عصر صفوی و توصیف دقیق اوضاع اجتماعی و اداری و شیوههای گوناگون زندگی در آن دوران از خود نشان میدهد.
یوسف شاه، رئیس تفنگداران کاروان حجاز، از یک خانواده سپاهی فارس بود، رئیس این خانواده «امیرکمال» و پدرش از قدیم در قشون صفویه خدمت می کرد و هنگام ورود شاه عباس به شیراز در صف کسانی بود که لشکرهای خان یاغی را خلع سلاح کرده، مورد تشویق و توجه شاه عباس شده بود.
یوسف برادر امیرکمال، فرماندهی بود که هنگام بازگشت از بحرین مورد هجوم دزدان بدوی واقع شده، پیاده و برهنه به فارس بازگشته بود. خان والی فارس او و همراهانش را که از صنف قورچیان قزلباش بودند دستگیر و به زندان افکنده بود تا مجازات قصور در خدمت را نسبت به ایشان جاری سازد. اینک که برای دفعه سوم یوسف را احضار کرد می خواست تکلیفی برای مجازات آنان تعیین کند که در اثر تندروی در حضورخان و ادای عبارت توهین آمیز، موجب تشدید مجازات خود شده بود.
دورنمای قلعه استخر که تبعیدگاه یوسف بود و پس از بازگشت خان به شیراز روانه آنجا می گردید، دائم در نظرش مجسم می شد و افسانه هایی که از سیاه چال های وحشتناک آن شنیده بود موی را بر اندامش نشتر می ساخت و از برخورد با چنین عاقبت وخیم بر خود لرزید. چه شب ها که تا صبح از این فکر بیرون نمی رفت «خدایا به کدام مرد بانفوذ، به چه شخص جوانمرد و مؤثر می توانم دست به دامان شوم؟ کسی که از خان نترسد و فرمان قطعی او را باطل و بی اثر گرداند»...