چنانچه در طلیعه اثر «چای روضهدم» نیز اشاره شد، در کربلا نگاهها، حرکات و همه نقشها هوشمندانه و دقیقاند. در کربلا نیروی اضافی وجود ندارد. در کربلا هیچکس اضافه نیست. عنصر زائد، اضافی، مزاحم و بیکار در کربلای اباعبدالله وجود ندارد. به یک معنا در حادثه عاشورا هیچچیز بیدلیل و بیمعنا نیست. به همان نسبت در «هیئت» که شعاعی از حقیقت کربلای 61 هجری است، این تأمل شایسته است. پدیدههای اصیل هیئتی، اگر به سخن آیند و پرده از خلوتگه رازناک و رمزآلود خویش بردارند، ما را به شگفتی و شیفتگی بیشتری خواهند رساند.
معارف عاشورایی که نفَسی سر سفره امام حسین نشستهاند، از این ملکوت سرشارند، چراکه اولیای الهی بهویژه امام حسین آنقدر گستره وجودی دارند که جا دارد اگر هر روز به معرفتی تازه از آنها برسیم، بگوییم انگار امام حسین را نمیشناختیم و اصلاً جا دارد هر روز به این معرفت برسیم و این سخن را تکرار کنیم، هرچند کربلا را تکرار نیست و هرچه هست، از برکات خزائن آیه «کُلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» است. در «میدان»ی که قدمتی به قدمت عصر قبل از آدم دارد و روزگاری پای منبر معارف عاشورایی نشسته است، باید دقیقتر نگریست. تکتک عناصر این پدیده نازنینِ هستی، لبریز سخن است و «حکایت مرکبها» را نیز شأنی است!
چندین سال پیش که در اردوی راهیان نور در میان جمع باصفای دانشجویان دانشگاه امام صادق علیهالسلام برای بحثی در یکی از یادمانها دعوت شده بودم؛ بنا شد به فراخور شب عید، سخنرانی هم معرفتی باشد و هم البته بانشاط و جذاب! و چنین شد که موضوع بحث آن شب بهیادماندنی «تبارشناسی اسبان در کربلا» شد؛ موضوعی «آشناییزدایانه» که در نگاه اول غریب مینمود، اما به اذعان رفقای اردو یکی از ماندگارترین مباحث آن سفر شد...
آری! در کربلا همه چیز میتوان یافت، عاشورا برای هر پرسشی پاسخی درخور دارد. اینجا همه چیز سرشار گفتن است اگر به زبان آید که آن زبان هست اما فرصتی باید پیدا کند تا راز بازگوید، آنچنانکه «چای روضهدم»ش، «گنبد مستجاب» و یا «ضریح قدیمی»ش لبریز حرفهای شنیدنی بودند. شناخت «اصحاب»ش به جای خود، شناخت «دشمنان»ش هم به کنار، اینجا «مَرکَب»ها هم مالامال از حرفاند...