کتاب وسنی، داستان زندگی سعید تشکری و اولین جلد از سه گانه زندگی او برای نوجوانان است. در این داستان با سعید آشنا میشویم. پسری که جانش به جان دوچرخهاش بند است و همه زندگی او در دور زدن با دوچرخهاش خلاصه میشود.
اما خانهشان، محل همیشگی دعواهای پدر و مادرش است. همین موضوع سعید را از خانه فراری میدهد و به خانه مادربزرگ میکشاند.
زنی که تصمیم گرفته است در راهپیمایی بزرگ زنان در سال ۵۶ شرکت کند. راهپیمایی که هرچند برای مادربزرگ او است، اما زندگی سعید را هم به کلی تغییر میدهد و از او آدمی متفاوت میسازد. فردی که امروز میشناسیم. کتاب وسنی اثر سعید تشکری توسط انتشارات ستاره ها منتشر شده است.
پنجره کلاس مشرف به کوچه پشتی مدرسه بود. زنگ که خورد چهارتایی کیفشان را از همان پنجره انداختند توی کوچه و دویدند توی حیاط. از پلهها که پایین میآمدند، ستار ساندویچش را نصف کرد و گرفت طرف سعید.
گفت: کیفم پاره بشه جواب آبجیم رو چی بدم؟
سعید ساندویچ را گرفت.
گفت: به آبجیت چه ربطی داره؟
ستار لقمه بزرگی چپانده بود توی دهانش. بهسختی گفت: شریکیم. صبحا کیف مال منه، عصرا مال اون.
هنوز جملهاش تمام نشده بود که خطکش چوبی بزرگی خورد پسگردنش و برق از چشمهایش پرید. لقمه از دهانش افتاد کف حیاط. خم شد و لقمه را برداشت و توی مشتش پنهان کرد. سعید سر چرخاند و پشتسرشان آقای ناظم را دید. با آن کتوشلوار اتوکشیده طوسی و کفشهای براق و واکس زدهاش ایستاده بود.