کتاب تلائم نظر و عمل در تلقی از علوم انسانی به مثابه فرونسیس به کوشش مهدی معین زاده و به سرپرستی بیژن عبدالکریمی به همت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی منتشر شد. حسینعلی قبادی رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و رئیس طرح اعتلای علومانسانی معطوف به پیشرفت کشور در سخن پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی آورده است: کتاب حاضر یکی از آثار برگرفته از طرح جامع اعتلای علوم انسانی معطوف به پیشرفت کشور است که اکنون به محضر ارباب معرفت تقدیم میگردد.
طرح جامع اعتلا مجموعه پروژههایی به همپیوسته و مسئلهمحور است که بر مبنای منشور پژوهشگاه در سالهای اخیر مبنی بر درپیشگرفتن رهیافت بومی و کاربردیسازی علومانسانی شکل گرفته و بر پایه خردجمعی و تعاطی افکار خبرگان، نخست طی یک سال و نیم، از گذرگاه انجام فاز مطالعاتی و تدوین RFP عبور کرده سپس وارد اجرای طرحها شده است. این طرح کلان برپایه این منطق شکل گرفت که برای بومیسازی و کاربردیسازی علومانسانی لازم است سه مقوله مهم بهصورت متمایز کاویده شوند و نهایتاً از همه طرحها تلفیق صورت گیرد.
مبانی و ریشههای علومانسانی جدید ارزیابی و نقد شوند. (کارگروه مبانی) قلمرو و فرایند شکلگیری و سیر تاریخ ورود و استقرار این رشتهها درایران نظر افکنده شود و نقد گردد. (کارگروه بازشناسی انتقادی و تاریخ) شیوهها و مظاهر کاربست آنها و تعامل این رشتهها با جامعه ایران در چرخه ارزیابی و تحلیل قرار گیرد. (کارگروه کاربست) از گذرگاه این کندوکاوها، اتصال یا عدم پیوند آن با گنجینههای میراثی و تناسب یا تغایر احتمالی آنها نسبت به نیازهای جامعه امروز روشن میشود.
از سوی دیگر، این طرحها با تکیه بر میراثهای فرهنگ بومی و دینی و با پشتوانۀ بهرهگیری از مطالعات جهانی و ملّی و بهصورت شبکه برنامه محصولگرا و همافزایانه شکل یافتهاند و با رویکرد بینرشتهای و با مشارکت محققان توانای پژوهشگاه و صاحبنظران سرآمد سطح ملّی تدوین شدهاند.
در مقدمه کتاب تلائم نظر و عمل در تلقی از علوم انسانی به مثابه فرونسیس به قلم معین زاده آمده است: ارسطو در کتاب ششم اخلاق نیکوماخوس (Aristotle, 1139b)، با قراردادن فرونسیس در کنار چهار فضیلت عقلانی دیگر اپیستمه (معرفت علمی)، سوفیا (حکمت نظری) ، نوس (عقل شهودی) و تخنه (هنر/ صناعت) به عنوان انحایی که ضمن آنها پسوخه (مسامحتاً همان روح) به حقیقت نایل میشود، گامی بسیار مهم و بلکه تاریخساز در فاصلهگرفتن از ایدئال افلاطونی معرفت، که همانا نظر بردوختن به عالم مُثل بود، برداشت. او البته پیشتر در همین کتاب (Ibid: 1096a)، همانند بسیاری مواضع دیگر، بر نظریه «ایده» یا مُثل افلاطونی تاخته و آنرا مردود و باطل شمرده بود.
فرونسیس، که ما در فصل اول این نوشتار بهتفصیل درباره تبار یونانی و سیر تطور و مفهوم آن برای ارسطو پرداختهایم، از آن حیث حایز اهمیت بنیادین بود که معرفت عملی را یعنی معرفتی را که اولاً و بالذات معطوف به عمل است بهجد مورد عنایت قرار میداد. اِندراج فرونسیس در کنار سایر انحای نیل به معرفت هر چند سوفیا در مقامی والاتر از آن نشانده شود نشانگر توجه ارسطو به معرفتی بود که بهرغم فیزیک و متافیزیک، آن را اصالتاً نه معطوف به کشف حقیقت خنثی، بلکه رو به سوی خیر و سعادت، خاصه سعادت غایی (ائودایمونیا)، میشمارد، هرچند فیزیک و متافیزیک ارسطو را نیز به نحوی میتوان معطوف به ایده خیر یا کمال دانست.