کتاب همیشه مربی

ناگفته‌هایی از سیره تربیتی و فرهنگی مربی شهید محمد عبدی

امتیاز
5 / 5.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
50,000
خرید
135,000
25%
101,250

نظر دیگران

نظر شما چیست؟

معرفی کتاب همیشه مربی

کتاب همیشه مربی دربردارنده خاطرات و ناگفته‌هایی از سیره تربیتی و فرهنگی مربی شهید محمد عبدی است که در انتشارات شهید کاظمی چاپ شده است. این کتاب که حاصل گفتگو با خانواده، دوستان و شاگردان شهید است، تلاش دارد با اختصار و سادگی، روایت‌هایی از سلوک تربیتی و فعالیت‌های پر دامنه فرهنگی شهید عبدی را پیش روی مخاطبان بویژه مربیان تربیتی و آن‌ها که دستی بر تربیت دانش آموزان و نوجوانان دارند، قرار دهد.

همیشه مربی که با تلاش حسن مجیدیان به رشته تحریر درآمده است، دربردارنده سه فصل با عناوین «خدا کند همیشه جا برای دویدن باشد»، «خداوند مرا آفریده است برای معلمی و مربیگری» و «من مثل حضرت زهرا (س) شهید می‌شوم» است. شهید محمد عبدی در دهه ۷۰ در شرق تهران بویژه منطقه خاک سفید و تهرانپارس، از جمله مربیان فعال و با همتی بود که دغدغه‌ای والا و اهتمامی وافر به تربیت نسل نوجوان در سنگر مسجد و مدرسه داشت.

آن معلم آگاه و مربی فهیم و بسیجی شهادت‌طلب، روز شانزدهم بهمن ۱۳۷۷ در عملیات تعقیب و گریز سوداگران مواد مخدر در منطقه بزمان شهرستان ایرانشهر استان سیستان و بلوچستان با گلوله اشرار که به قلب مطهرش اصابت کرد، آسمانی شد و به شهادت که سال‌ها دنبال آن بود، رسید.

گزیده کتاب همیشه مربی

اردیبهشت سال 1376 در تهران، کنگرۀ سرداران و ۳۶,۰۰۰ شهید برگزار می‌شد. هم بهار بود و هم یاد و نام و عکس شهدا فضای شهر را دلپذیر کرده بود. هنوز تا دوم خرداد مانده بود که موجی بیاید و حال و هوای سیاسی و فرهنگی کشور را عوض کند.

کلاس سوم راهنمایی بودیم. مدرسۀ حر بن ریاحی؛ خیابان شهید مهران سجده‌ای. پُرانرژی بودیم و پُرشروشور؛ بچه‌های کفِ خاک‌سفید و تهرانپارس. کسی هم حریف ما نبود. در مدرسه باهم یک تیم بودیم. بنا گذاشتیم در همان ایام، داخل نمازخانۀ مدرسه، نمایشگاه شهدا راه بیندازیم. آن روزها این تیپ کارها توی بورس بود و جواب می‌داد؛ ولی تجربه‌ای نداشتیم و خیلی بارمان نبود. محمد به‌واسطۀ آشنایی و رفاقتی که با بچه‌ها داشت، به مدرسه رفت‌وآمد می‌کرد. معمولاً از کارهای بچه‌ها خبر داشت و مدرسه هم برایش مهم بود. گاه‌وبیگاه می‌آمد مدرسه. تا فهمید نمایشگاه شهدا زده‌ایم، سروکله‌اش پیدا شد. برای شهدا با شوق‌وذوق می‌آمد و اشتیاق در چشم‌هایش معلوم بود. تا آنجا که می‌توانست یک‌سری وسایل برایمان فراهم کرد؛ از عکس شهدا بگیر تا گونی و پرچم و ریسه و سیم‌خاردار و... وقتی رسید بالای سر ما، برخلاف انتظارمان، کار را دست نگرفت. 

صفحات کتاب :
216
کنگره :
DSR1668
دیویی :
955/0844092
کتابشناسی ملی :
7503898
شابک :
978-622-285021-0‬‬
سال نشر :
1399

کتاب های مشابه همیشه مربی