کتاب صد روسی، نوشتهی میثم رشیدی مهرآبادی، خاطراتی از جانباز عبدالعلی یزدانیار است که در دوران دفاع مقدس، شجاعانه به جبهه رفت و در برابر دشمنان ایستادگی کرد. یزدانیار جوانی از اهالی تهران بود که با به صدا درآمدن ناقوس جنگ، راهی مناطق عملیاتی جنوب شد و همراه با نیروهای جنگ های نامنظم به فرماندهی شهید مصطفی چمران، به جنگ با دشمنان بعثی پرداخت.
او تا پایان جنگ، به جز ایامی که به خاطر مجروحیت، در بیمارستان های تهران یا دیگر شهرها بستری بود، در عملیات های مختلفی حضور یافت و در یگان های آتش بار و توپخانه به خدمت پرداخت. صد روسی نام خمپاره ای است که از سوی دشمن مورد استفاده قرار می گرفت و یکی از حوادث مهم این کتاب را رقم زده است.
زمانی که در تیپ زرهی بیست رمضان بودم «حسنی آزاده» به من گفت: آماده باش! مثل اینکه برادر (محسن رضایی) میخواد بیاد دوکوهه. باید از ورودش فیلم و عکس تهیه کنین. من هم که آن زمان مدام در حال ور رفتن با لنز و وسائل عکاسی و فیلمبرداری بودم و دنبال بهانه ای می گشتم تا دوربینی به دستم بگیرم؛ از خدا خواسته وسائل مورد نیازم را آماده کردم.
چند روز بعد با یکی از بچه ها و موتوری که آزاده برای چند ساعت به ما داده بود، به در بزرگ پادگان دوکوهه(درب جبهه) رفتیم و منتظر نشستیم تا برادر محسن بیاید. درب جبهه، بالای پلی قرار داشت که روی خط آهن کشیده بودند تا تردد به دوکوهه برای حرکت قطارها مشکلی ایجاد نکند و همچنین خطری برای رزمندگان نداشته باشد. دو رمپ به سمت جاده و دو رمپ به سمت داخل پادگان در طرفین درب جبهه قرار داشت...