نویسنده در کتاب عروسی لاکچری سعی دارد دست مخاطب را بگیرد و به صندوق شاه عباس برساند... او برای فرار از سوزن آجین، از وسط کوچه شش بادگیری، مخاطب را به یک عروسی لاکچری میرساند تا یک جشن تلخ را برایشان شیرین کند!
به نقل از نویسنده هر زمانی که موضوعی به ذهنم میرسید یا به آن علاقه داشتم، داستان آن را مینوشتم. پنج داستان از داستانهایی که در چند سال اخیر نوشته بودم را انتخاب کردم و آنها را در قالب کتابی مجزا منتشر کردم. نگارش کتاب عروسی لاکچری این طور نبوده که به یکباره آن را بنویسم، کتاب عروسی لاکچری را طی سه الی چهار سال اخیر نوشتهام.
دیدم کلی لاو ترکاندهاند. دو روز بود زیر چشمی میپاییدمش که ببینم چه شکلی الگوی گوشیاش را میکشد. از وقتی رابطه تلگرامیاش با طاهره شروع شد هم الگوی گوشیاش را عوض کرد، هم نمیگذاشت لحظهای به آن دست بزنم.
باورم نمیشد این احمد خجالتی بعد از جاریشدن صیغه محرمیت اینقدر رو پیدا کند. مامان که پرسید از کجا مطمئنی با طاهره چت میکند قاطع گفتم: «پسری که تا دیروز گوشیش وسط هال ولو بود و میرفت توی اتاقش میخوابید؛ حالا چارچنگولی میره توش، هر چی صداش میزنی نمیفهمه. لبخندهای هالیوودی وسط پیامبازیهاشو نمیبینی؟!»