کتاب سال نو مبارک آقای بیرهوف! با جمله «آیا آمریکا در ماههای آینده به ایران حمله میکند؟» آغاز میشود و روایتگر حضور جاسوسی به نام «بیرهوف» است که در دوره ریاست جمهوری ترامپ و اوج چالشهای ایران و آمریکا، به ایران سفر میکند تا با بررسی موقعیت ایران و آمریکا، به این سوال پاسخ دهد.
چهارشنبه حوالی 11 صبح حسین به ملاقاتم آمد. انگار این پسر هیچچیزش به بقیه نمیخورد. حتی وقتی میخواهد ملاقات هم بیاید در زمانی غیر از ساعت ملاقات میآید. البته میفهمم که این کار را احتمالاً به خاطر به وجود نیامدن حساسیت روی خودش کرد!
- راستی ممنون برای کمکی که کردی. هفته آینده قراره بچههای دکتر برن آلمان. ویزای 3 ساله دادن بهشون. هم به بچهها و هم به همسرش! خوب ما از کی بیزینس خودمون رو شروع کنیم! به زور خندیدم و گفتم: فعلاً که منتظر مرگم!
- ای بابا این چه حرفیه! ایران کشور «جون سختهاست» و تو هم تا وقتی اینجایی دراَمانی! اینجا هر سال کلی بلا سر مردم نازل میشه و اینکه با همه این بلاها ما بازم 80 میلیون هستیم، یعنی ما به این راحتیها نابود نمیشیم!
این حرفش را به طرز عجیبی باور داشتم. همه دنیا هم بخواهند این ملت را نابود کنند، اینها نابودشدنی نیستند. در سالهای پس از انقلاب 78 همه دنیا هرکاری از دستشان برمیآمد برای نابودی این ملت کردند ولی نشد. بعدازظهر یک سورپرایز خیلی بزرگ برای من بود! سوزانه!
نگران حالم شده بود. به سفارت زنگ زد و وقتی شنید که بستری شدهام. سریع خودش را به ایران رسانده بود. دیدن سوزانه خیلی حالم را بهتر کرد. یک چیزی ته ذهنم به او گره خورده بود و این چند وقت که از نظر ذهنی از هم دور بودیم سردرگم شده بودم.