کتاب تیکا نوشته سکینه پارت در حوزه ادبیات داستانی است که توسط انتشارات متخصصان منتشر شده است.
از لای پنجره بادی سرد و ملایمی به داخل اتاق میوزید. باد پرده ی حریر سفیدرنگ پنجره را به آرامی در هوا می رقصاند. صبح شده بود هوا ابری و سرد بود و بوی پاییز از هر طرف به مشام می رسید. باز شوفاژ آپارتمان کوچکش کار نمی کرد و اتاقش سرد بود.
تیکا زیر پتو از سرما خود را جمع کرده و مچاله شده بود. یادش رفته بود پنجره را کامل ببندد. از زیر پتو نیم نگاهی به ساعت دیواری روبه روی تختش که به دیوار آویزان بود انداخت. باید به دبیرستان می رفت و وقت بیدار شدن بود. زیر ساعت دیواری عروسک کوچکی آویزان بود با کلاه نمدی بلند نوک تیز که در انتهای کلاه عروسکش، سوزنی بزرگ به آن دوخته شده بود. تیکا هر روز صبح با دیدن ساعت لبخندی به آن عروسک کوچک می زد و صبح بخیر می گفت.