علم همین است. حقیقت طلبی و آزاداندیشی تعارف بردار نیست. رودربایستی برنمی دارد. پدر و پسر هر دو اینها را می دانستند. گاهی هم روحیه طناز سید مصطفی موجب اتفاقات جالبی در همان مجلس درس میشد. درس خارج اصول آقا سید روح الله خیلی شلوغ میشد. گاهی تا پانصد نفر هم در مسجد سلماسی پای درس آقا می نشستند. آن روز هم جلسه درس شلوغ شده بود. آقا مصطفی هم حاضر بود و یک اشکالی را طرح کرد در همین اثنا در کوچه پشت مسجد صدای دو الاغ بلند شد و این صدا حاضران را در جلسه به خنده انداخت. اما آقا سید روح الله ساکت نشسته بودند تا صدا بخوابد و جواب اشکال را سید مصطفی بدهد. آقا مصطفی با مزاح خطاب به پدر و استاد گفت: «آقا! دوستان دارند مباحثه میکنند.
آقا هم فی الفور و با آرامش خطاب به فرزند و شاگرد جواب داد: «نه!
دارند اشکال میکنند.
جواب آقا، صدای خنده همه را بلند کرد.
پسر اهل شوخی و مزاح بود. این نوبت پدر هم همراهی اش کرده بود.