کتاب بستنی قیفی به قلم عین الله یعقوب زاده نویسنده جوان کرمانشاهی با ۱۳۶ صفحه در قالب داستان کوتاه طنز از خاطرات واقعی رفتار شهید آیت الله بهاء الدین عراقی با نوجوانان و جوانان است.
این کتاب از طریق مصاحبه با دوستان، یاران و نزدیکان شهید آیت الله عراقی نوشته شده است.
تا غروب کمتر از یه ساعت بیشتر نمانده بود. اما هنوز هوا خیلی گرم بود. چند نوجوان با لباسهای ورزشی و شلوارهای کُردی مُندرس، بی اعتنا به گرما و گَرد و غبار کوچهی خاکی، سرگرم گُل کوچیک بودند.
فصل تابستان بود و عرق همین طور شُرو شُر از صورتشان می ریخت و صدای بچهها همه محله رو ورداشته بود. داد می زدند شوت کن، پاس بده، هر بچه ای اسم یکی از بازیکنهای تیم ملی رو روی خودش گذاشته بودند. که هم دیگه رو با هاش صدا می زدند. یکی صدا می زد علی پروین یکی داد می زد پنجعلی. توپ پاره پلاستیکی به هر چیز شبیه بود الا توپ. توپ پاره و گرمای هوا، خستگی بچه ها رو بیشتر و بیشتر میکرد. لب و دهنشون خشک شده بود و بدنشون خاکی بود. صورتهای آفتاب سوخته شون یادگار گرمای تابستان بود. نای دویدن نداشتند اما با این وجود بازی رو ادامه میدادند. منتظر یه نفر بودند و گل کوچیک بهانه بود. هر کسی که از دور پیدا می شد به دقت نگاهش می کردند بعد که کمی جلوتر میاومد با هم می گفتند: نه اون نیست.