امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
12,000
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریستم

کتاب کنار رود پیدرا نشستم و گریستم اثر پائولو کوئیلو، درباره‌ی دختری به نام پیلار است که گذر زمان او را به زنی قوی و مستقل تبدیل کرده و پس از سال‌ها با معشوقه‌ی دوران کودکی خود روبه‌رو می‌شود، در صورتی که او بسیار تغییر کرده است.

کتاب کنار رود پیدرا نشستم و گریستم (By the River Piedra I Sat Down and Wept)، در سال 1994 منتشر شد و مورد توجه بسیاری قرار گرفت. 

در این اثر، ایمان، قدرت معجزه و شفای روحانی به شکل ویژه‌ای خودنمایی می‌کند، مخاطب را به شدت تحت تاثیر قرار می‌دهد و و به روایت داستانی ایدوئولوژیک و مذهبی، در لفافه‌ی عشقی زمینی‌ می‌پردازد.

عشق یعنی با دیگری یگانه شدن، و جرقه خدا را در دیگری پیدا کردن که اشک‌های پیلار در کنار رود پیدرا ما را به سوی این یگانگی هدایت می‌کند.

عشق‌های دوران نوجوانی اغلب به وصال نمی‌رسند یا به مرور زمان به دست فراموشی سپرده می‌شوند. این عشق‌ها اگر به سرانجام برسند بسیار اندک هستند. اما چه اتفاقی رخ می‌دهد زمانی که دو عاشق جوان بعد از یازده سال دوباره به یکدیگر برمی‌گردند؟

شخصیت اصلی داستان، زنی خسته و محزون است که از زندگی یکنواخت خود بیزار است و به جستجوی مفهوم والاتری از زندگی می‌گردد، اما چیزی نمی‌یابد. او پس از سال‌ها دوست و معشوقه‌ی قدیمی‌ خود را که اکنون یک مربی معنوی خوش‌تیپ و جذاب شده است، می‌بیند.

پیلار در طول این سال‌ها به خوبی آموخته که چگونه احساساتش را دفع کند و دوستش نیز، برای دوری از مشکلات و دغدغه‌های زندگی به مذهب روی آورده است. اما اکنون دوباره به هم رسیده‌اند و در کنار هم قرار گرفته‌اند و در مسیری پر فراز و نشیب، با یکدیگر همسفر شده‌اند.

در روستایی کوچک در فرانسه و در کنار آب‌های رودخانه‌ی پیدرا، رابطه‌ای خاص و قدیمی به واسطه‌ی بزرگترین پرسش‌های زندگی مورد امتحان قرار می‌گیرد. این دیدارها زندگی پیلار را تغییر می‌دهد.

پائولو کوئیلو (Paulo Coelho)، نویسنده‌ی پرطرفدار و درخشان برزیلی است که در اغلب آثارش به موضوع عشق و ایمان می‌پردازد.

کتاب‌های او بین عموم مردم و در کشورهای مختلف جهان محبوب است. رمان کیمیاگر مشهورترین کتاب او، یکی از رمان‌های بسیار پرفروش دهه‌ی پایانی قرن بیستم جهان است. از دیگر آثار او عبارت‌اند از: ورونیکا تصمیم می‌گیرد بمیرد، جاسوس، عشق ورای ایمان، سلحشور نور، دست نوشته‌های آکرا.

گزیده کتاب کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریستم


«کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم. هوای زمستانی اشک‌های روی گونه هایم را سرد کرد و اشک‌هایم در آب‌های سردی که از کنارم می‌گذشتند، جاری شد. در جایی، این رودخانه به رودخانه‌ی دیگری می‌پیوندد تا سرانجام دور از قلب و چشم من، همه‌شان به دریا بریزند.»

«باشد که اشک‌های من تا دور دست بروند تا عشق من هیچ گاه در نیابد روزی برای او گریستم. باشد که اشک‌های من تا دور دست بروند تا من بتوانم رودخانه پیدرا و همه آنچه را که روزی در کنار هم داشتیم فراموش کنم. باید جاده‌ها، کوه‌ها و دشت‌های رویاهایم را فراموش کنم. رویاهایی که هیچ گاه به حقیقت نمی‌پیوندند. او گفت: زندگی کن. یادآوری خاطرات کار افراد مسن است.»

«عشق به یک ماده‌ی مخدر می‌ماند، در آغاز احساس سرخوشی و تسلیم مطلق به آدم دست می‌دهد، روز به روز بیشتر می‌خواهی، هنوز معتاد نیستی اما از آن احساس خوشت می‌آید و فکر می‌کنی می‌توانی در اختیار خودت داشته باشی، چند دقیقه به معشوق می‌اندیشی و بعد سه ساعت فراموشش می‌کنی.

اما کم‌کم به آن شخص عادت می‌کنی و کاملاً به او وابسته می‌شوی، حالا دیگر سه ساعت به او فکر می‌کنی و دو دقیقه فراموشش می‌کنی. اگر در دسترس تو نباشد، همان احساسی را داری که معتادهای خمار دارند.

معتاد برای به دست آوردن مواد، تن به هر کاری می‌دهد و تو هم حاضری به خاطر عشق دست به هر کاری بزنی. پس تنها باید به کسی عشق بورزیم که می‌توانیم او را در کنارمان داشته باشیم»

صفحات کتاب :
160
کنگره :
‏‫‭‭PQ9698/27/و9‏‫‭ک86 1388
دیویی :
‏‫‭869/342
کتابشناسی ملی :
‎1‎7‎9‎1‎6‎6‎0
شابک :
‭964-2578-38-2
سال نشر :
1388

کتاب های مشابه کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریستم