کتاب حیدر، داستانی به بیانی نو و زیبا از زندگی مشترک 9 ساله حضرت امیر (ع) و خانم فاطمه زهرا (س)، نوشته ی آزاده اسکندری می باشد. این کتاب توسط انتشارات کتابستان معرفت به چاپ رسیده است.
کتاب حیدر تمام مواردی که از زندگی مشترک، نبردها و روزگار پرفراز و نشیب به صورت پراکنده در منابع شیعه و سنی آمده را در خود جای داده و هیچ چیزی از دید نویسنده دور نمانده است. اسکندی با تلاشی عالمانه به پشتوانه ی بیش از ۱۲۰ منبع متقن و مستند، تصویری روشن و یکپارچه و به شیوه ای نوین از زندگی مولی الموحدین (علیه السلام) را در «حیدر» به نگارش در آورده است.
شنیده ها و خوانده ها از زندگی حضرت علی (ع) بسیار است ولی دست و چا گریخته و پراکنده. این کتاب به صورت مدون و خطی 9 سال زندگی مشترک امیرالمومنین (ع) و حصرت زهرا (س) را روایت می کند. نویسنده کتاب حیدر، شیوه راوی محور را برای این کتاب برگزیده است و روای آن کسی جز حضرت امیر نیست. از زبان علی (ع) تمامی اتفاقات را سطر به سطر بیان می کند، از روزهای نزدیک به ازدواج حضرت امیر (علیه السلام) تا روزهای بعد از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیه).
نویسنده در انتهای کتاب چه زیبا، خلاصه ای عاشقانه از زندگی حضرت امیر می گوید:
پذیرش دین تاوان دارد. وقتی از خبر سوختن زنی در تاریخ می سوزی، وقتی ذوب می شوی در علی، باید منتظر باشی مثل آن ها غربتت به چشم بیاید. دیوانگی مجنون، سهم عشق به لیلی بود. محرومیت هم سهم عشق به علی است. رسم دنیا این گونه است. خیلی چیزها تا باهم تناسب نداشته باشند، کنار هم تعریفی ندارند.راکب و مرکوب. خالق و مخلوق. عاشق و معشوق. دم زدن از علی، جگری چون جگر حمزه می خواهد. دلی به پهنای آسمان، صبری به اندازه صبر علی در احد وقتی چشمش به شهدا افتاد. در مقابل سوختن گلش وقتی دوره اش کرده بودند. در آن شب تاریک وقتی با دستان خیبر گشا تکۀ دیگری از خودش را در دل خاک پنهان کرد. شیعه بودن تاوان دارد. ابوذر در زبذه، میثم تمار در زندان، مالک اشتر آواره بیابان های مصر، مقداد، سلمان، صعصعه بن صوحان، جندب بن عبدالله و... . شیعه تافتۀ جدابافته است. تقدیرش با همه فرق می کند. مثل ده سالگی علی، عقایدش را به سخره می گیرند. بوی خطر که مشموم می شود، تنهایش می گذارند
و تنهایش می گذارند
و تنهایش می گذارند
سال دوم هجری
-21 سالت شده، نمی خواهی آستین بالا بزنی؟
-به ما که ندادند؛ اما به تو می دهند. پا پیش بگذار، بالاخره که چی؟ از دروهمسایه گرفته تا دوست و آشنا، هر روز یک بند همین حرف ها را درِ گوشم می خواندند.
-من به خودم اجازه نمی دهم از کنیز ایشان خواستگاری کنم، چه برسد به دخترشان.
انگار همین دیروز بود، پیامبر لباسش را عوض کرد.
-من با پسر ابوقحافه می روم. امانت های مردم را که پس دادی، راه بیفت. فاطمه را به تو و هر دوتان را به خدا می سپارم، خودش حفظتان کند. دقیقاً سه روز در مکه ماندم. چه اهل مکه، چه زائران کعبه، همیشه امانت هایشان را به پیامبر می سپردند. به خواست ایشان جز وقت نماز، یک روز کامل در دامنه کوه ایستادم و فریاد زدم:
-هرکس پیش محمد امانتی دارد، بیاید از من بگیرد. بعضی می دانستند پیامبر از مکه رفته است، بعضی نه.
-چه شده است؟ نکند حال محمد روبه راه نیست.
حال ایشان خوب است فقط خواستند دِینی به گردنشان نباشد. «ابو واقد لیثی»، نامه پیامبر را به دستم رساند:
-علی! من الان «قبا» هستم، بدون معطلی از مکه راه بیفتید؛ می مانم تا برسید. برای مادرم، «فاطمه» دختر پیامبر و «فاطمه» دختر «عمو زبیر» شتر اجاره کردم. به مسلمان هایی که تا آن روز در مکه مانده بودند، سپردم شب حرکت کنند. خودمان هم همان موقع راه افتادیم. با یاد پیامبر، در راهی قدم گذاشتم که ایشان رفته بودند. ابو واقد و پسر ام اَیمن هم همراهمان بودند. اَیمن زمام شتر خانم ها را با خشونت می کشید، دست روی شانه اش گذاشتم:
-ایمن جان! آرام تر.
-ببخشید، کمی مضطربم. می ترسم قریش بو ببرد و دنبالمان بیفتد.
-نگران نباش، روزی که پیامبر از مکه می رفتند به من اطمینان دادند، اتفاقی نمی افتد.
نزدیکی های ضجنان، هشت سوارکار نقاب دار از دور به سرعت سمتمان می تاختند. خانم ها را پیاده کردم و شمشیر کشیدم. یکی شان جناح، غلام حارث ابن امیه بود.
-علی برگرد مکه.
-اگر برنگردم؟
-به زور برت می گردانیم.
نعره زنان به طرف زنان خیز برداشت، با چالاکی همیشگی، یک تنه دفاع کردم...
من دیشب خواب دیدم زره پوش، در قلعه مستحکمی هستم. یک دفعه ذوالفقار از قبضه شکست و ترک برداشت. گاو نری کشته شد و من قوچی را دنبالم می کشیدم.
...
روز پنجشنبه با فاطمه به زیارت مزار شهدای احد رفتیم. آنجا حسابی شلوغ بود. هنوز داغ شان تازه بود. هرکس سر مزار عزیزش نشسته بود و عزاداری می کرد. بعضی ها روی سرشان خاک می ریختند و خودشان را می زدند. پیامبر دل داری شان می داد تا آرام بگیرند و به خودشان آسیبی نرسانند. یاسین می خواندم که کسی ظرف خرما راجلویمان گرفت و رفت. با فاطمه برای شهدا نماز و دعا خواندیم. فاطمه یک مشت از تربت مزار عمو را برداشت و با خودش به خانه آورد. نشستیم و باهم تسبیح تربت درست کردیم. ازآن به بعد دیگر تسبیحاتش را با آن می گفت. فاطمه برای شهدا احترام ویژه ای قائل بود. دوشنبه ها هم به آن ها سر می زد. اگر هم نمی شد صبح های شنبه برای زیارت می رفت.
...
تاریکی شب، سجادۀ پهن روبه قبله، نخلستان، چاه، مناجات های پرسوز، مونس هر شبش می شود. وقتی صاحب نفسی چون کمیل را می جوید، افشای راز دل می کند؛ از تنهایی می گوید؛ از غربت؛ از مرگی که انتظارش را می کشد.
هر کس تشیع را قبول کرد، باید آماده ی انواع محرومیت ها باشد.
نهج البلاغه حکمت ۱۱۱ و ۱۱۲
نسخه الکترونیک کتاب حیدر را می توانید از طریق نرم افزار فراکتاب دانلود کرده و سپس در کتابخوان فراکتاب، به مطالعه ی آن بپردازید.
نسخه چاپی کتاب حیدر را می توانید از طریق سایت و یا نرم افزار فراکتاب با تخفیف خریداری کرده و از خواندن آن لذت ببرید.
مشخصات کتاب حیدر در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | کتابستان معرفت |
نویسنده: | آزاده اسکندری |
تعداد صفحه: | 382 |
موضوع: | زندگی نامه ائمه و بزرگان، امام شناسی |
قالب: | چاپی و الکترونیک |
نظر دیگران //= $contentName ?>
عالی بود...
عالی نخری از دست دادی...
به صورت داستانی از زبان امام علی (ع) روایت شده از قبل از ازدواجشون با حضرت فاطمه (س) تا بعد از رحلت پیامبر و...
کتاب ی بسیار خوب و اموزنده...