امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
3,250
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب سوره های آب و درخت 

کتاب سوره های آب و درخت اثر مرتضی سخاوت توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است. سعی بر این بوده که این نمایشنامه ها در قالب یک اثر مکتوب و فارغ از اجرا هم خواندنی باشند؛ در نتیجه بر روایت داستانی آن ها تاکید شده است. 

همچنین از آنجا که در نمایشنامه عروسکی اگر شخصیت ها حیوانات باشند، بچه ها احساس صمیمیت بیشتری با آن ها می کنند، این مساله نیز در این آثار مدنظر قرار گرفته است.

یکی دیگر از ویژگی های کتاب سوره های آب و درخت، آن است که برخی نمایشنامه ها تلفیقی از وقایع ظهر عاشورا را با داستان اصلی دارند و در یک رفت و برگشت زمانی، بخش دیگری از تاریخ را هم روایت می کنند که مسئله تکرار تاریخ نیز در آن ها تاکید می شود.

استفاده از نمادها و تمثال های مشترک بین وقایع را از دیگر ویژگی های نمایشنامه ها دانست و گفت: وقتی برخی نمادها در وقایع مشترک هستند، سعی شده با اشاره بدان ها این ارتباط تاریخی به نمایش گذاشته شود.

گزیده کتاب سوره های آب و درخت

زمان صبح روزی شرجی و رقص صدای باد و امواج دریا از دوردست‌ها و گریه‌های ملتمسانهٔ پسرک و داد و بیدادهای مرد که او را به باد کتک گرفته و دم‌به‌دم نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود تا آن‌که درِ زیرزمین به شدت باز می‌شود و پسرک با تازیانه و مشت و لگد مرد به درون هل داده می‌شود.)

مرد: تا مثل اون مجسمه نزنُم گردنت رو نشکونم، دلُم خنک نمی‌شه.

پسرک: (گریان) غلط کِردُم آقا حشمت! نزن، نزن آقا حشمت، تو رو به خدا دیگه نزن!

مرد: (در حالی که پسرک را کتک می‌زند) اون مجسمه عتیقه بود، عتیقه؛ سگ‌پدر! که زدی شکوندیش. اما تو که گاوی و این چیزها حالیت نیست.

پسرک: (گریان) خواستُم به خدا کلید گنجه رو برا خانوم وردارم آقا، دستُم خورد بهش.

مرد: (در حالی که پسرک را کتک می‌زند) وقتی زدُم قلم دستته شکوندُم حواست برمی‌گرده سرِ جاش.

پسرک: نه آقا نزن! تو رو به دست بریده ابوالفضل‌العباس حشمت آقا...

مرد: قسموم می‌دی که چی؟

پسرک: نزن آقا... آقا حشمت...

مرد: می‌دونی قیمتش چه‌قدر بود اون مجسمه؟! قیمت جون خودت، کس و کارت بی‌همه کس!

پسرک: آخ سرُم آقا! ترکید، نزن، تو رو به خاک آقابزرگ، آقا حشمت.

مرد: خفه‌خون بگیر! آقابزرگ، آقابزرگ! اگه اون پات رو به این خونه باز نکرده بود که مو ای‌جور بیچاره نمی‌شدم باهات. حالا می‌ذارمت تو ای زیرزمین تا بپوسی تا ببینُم کی صاحابته، بی‌صاحاب.

پسرک: نه آقا، مو می‌ترسُم، مو از این‌جا می‌ترسُم، می‌ترسُم حشمت آقا.

مرد: به دَرَک! دیگه مثل اون مجسمه رو اَ کجا بیارُم.

پسرک: نزن، تو رو به خدا! تو رو به جون بچه‌هات! مو غلط کردُم!

: (مرد می‌خواهد در را به روی پسرک ببندد، پسرک تقلّا می‌کند و مانع شود)

مرد: تا آدم نشی محاله بذارُم پات رو بذاری بالا. بعدش هم مثل سگ اَ ایٰ خونه می‌ندازُمت بیرون. گُفتم تا بدونی؛ دیگه نمی‌خوام تو این خونه کار کنی.

پسرک: (گریان) نبند آقا! بکشم، اما این‌جا... مو می‌ترسم آقا، نبند آقا حشمت! تاریکه، مو می‌ترسُم.

(مرد اکنون در را بسته است. در را از پشتْ قفل می‌کند. پسرک، با مشت‌های کوچک خود، هراسناک و ملتمسانه، به در می‌کوبد و گریان، از مرد می‌خواهد که در را به روی او باز کند.)

صدای مرد: (از پشت در) تو نیومدی این‌جا کار کنی، اومدی خونه‌خرابُم کنی، اومدی بیچاره‌م کنی، به خاک سیاهُم بنشونی.

صفحات کتاب :
70
کنگره :
‏‫‬‮‭‭PIR8041 /‮الف‬52‬‏‫‬‮‭س9 1394
دیویی :
‏‫‬‮‭8‮فا‬2/62
کتابشناسی ملی :
3248312
شابک :
978-600-175-583-5
سال نشر :
1394

کتاب های مشابه سوره های آب و درخت