کتاب باغ های معلق انگور اثر محمدضیاء قاسمی توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است. «باغ های معلق انگور» دومین مجموعه شعر سیدضیاء قاسمی، شاعر افغان است. کتاب گزیده ای از چندین سال شاعری او را در قالب های غزل، سپید، رباعی و شعرنیمایی دربرمی گیرد؛ اگرچه قالب های غزل و سپید حجم بیشتری از شعرها را به خود اختصاص داده اند. شعر ها دارای مضامین عاشقانه، اجتماعی و مذهبی هستند و در بسیاری از آن ها، می توان تلفیقی از این مضامین را مشاهده کرد.
کتاب باغ های معلق انگور دارای ۳۹ قطعه شعر است که «آهوی خراسان» «سرگردان»، «دریا»، «درخت»، «خون گل سرخ»، «سمت عاشقی» و «سفرنامه همسفر ماه» بخشی از عناوین شعرهای موجود در کتاب هستند.
از این میان شعرهای «فرشته»، «عاشقانه» و «مجنون» در زمره شعرهای عاشقانه کتاب قرار می گیرند، «شیشه ها»، «افغانی» و «بعد از جنگ» اجتماعی و «سمت عاشقی» «باران» و «قیام» نیز دارای مضمون مذهبی هستند.
مسائل و مشکلات زندگی امروز مردم افغانستان ازجمله موضوعاتی است که می توان ردپای آن را در اغلب شعرهای این مجموعه دنبال کرد. مجموعه ای که نگاه و زبان بومی شاعر، یکی از ویژگی های اصلی آن به شمار می رود. شعرش، اگرچه ترانه خوان رنج های مردمان دیار اوست، اما در پس این درد ها می خواهد که بماند و رنج زندگی را با معشوقی اسطوره ای و رازآمیز از یاد ببرد.
شعر سیدضیاءقاسمی، در این تناقض ناگزیر میان اندوه و شعف، و دردناکی و عاشقانگی، میل به امید و پایکوبی شادمانه دارد؛ آنجا که در شعر «مکالمه با کلمات» می خواهد آوار ها را کنار بزند و دست و پای بریده شعر ها را پیدا کند، آنجا که با کلمات از بیست و سه سال زندگی با مرگ سخن می گوید، اما کلمات به این یاس و دلمردگی «نه» می گویند؛ چرا که می خواهند زندگی کنند.
فضای شعری سیدضیاءقاسمی در اشعار کلاسیک و سپید، یکسان است و این مساله را می توان به زبان و نگاه خاص و متمایز شاعر مرتبط دانست که در عین بومی بودن، کاملا تصویری و عینی است.
«باغ های معلق انگور» که جایزه کتاب سال افغانستان در حوزه شعر را دریافت کرده، یکی از وفادار ترین مجموعه ها به فضای اجتماعی و سیاسی زادگاه شاعر است که تاثیرمسائلی چون جنگ و مهاجرت را در زندگی مردم افغانستان به شاعرانه ترین شکل ممکن به نمایش می گذارد. شعر «سفرنامه همسفر ماه» یکی از زیبا ترین شعرهای این مجموعه به لحاظ تلفیق دو مضمون اصلی کتاب است. شعری که در آستانه مهاجرت و سرگردانی، به تماشای ماهی ایستاده که ماه کابل است و بی هیچ هراسی از شکنجه شدن، با شاعر حرف می زند.
لبانت قند مصری،گونههایت سیب لبنان را
روایت میکندچشمانت آهوی خراسان را
من از هرجای دنیا، هرکه هستم عاشقت هستم
به مهرت بستهام دل را، به دستت دادهام جان را
چنانت دوست میدارم که باشوق تو میخواهم
بسازم وقف چشمت تاکهای مست پروان را
بگویی سرمهدانت میکنم بازار کابل را
بخواهی فرش راهت میکنم لعل بدخشان را
تو را من میپرستم بعد از این تا هرزمان باشم
نمیسازم دگر در بامیان بودای ویران را
تو یاقوت یمن،مشک ختن،ماه بخارایی
به زلفت بستهای هرگوشه دل های پریشان را
کنارپنجرهآواز میخوانی و افشاندهاست
صدایت رنگ و بوی هرچه گل، هرچه گلستان را
کنار پنجره گیسو به گیسوی شب و باران
حواست نیست عاشق کردهای حتی درختان را