کتاب اسرائیلی که من دیدم
خاطرات خبرنگار عرب از سفر سال ۱۹۹۶ به شهرهای صهیونیست نشین و مسلمان نشین فلسطین اشغالی
- معرفی کتاب
- مشخصات کتاب
کتاب اسرائیلی که من دیدم؛ نه صلح، نه حرف اضافه، نوشته عاطف حزین است که با ترجمه وحید خضاب منتشر شده است. این کتاب خاطرات خبرنگار عرب از سفر سال ۱۹۹۶ به شهرهای صهیونیستنشین و مسلماننشین فلسطین اشغالی است.
- معرفی کتاب اسرائیلی که من دیدم؛ نه صلح، نه حرف اضافه
- برشی از متن کتاب اسرائیلی که من دیدم
- دانلود کتاب اسرائیلی که من دیدم
معرفی کتاب اسرائیلی که من دیدم؛ نه صلح، نه حرف اضافه
رژیم صهیونیستی بدون تردید بزرگ ترین دشمن حال حاضر ما در صحنه منطقهای (و به یک معنا، در صحنه جهانی) به شمار میرود، دشمنیای که تمامی ابعاد و عرصهها را در برگرفته است. این دشمنی نه تنها یک دشمنی دینی و سیاسی، بلکه حتی یک دشمنی ملی است و این باید قاعدتاً برای کسانی که به بعد ملیگرایانه توجه دارند نیز حائز اهمیت باشد. راههای مختلفی برای شناخت این دشمن وجود دارد که به جای خود در حال انجام است، اما شاید یکی از بهترین راهها، بررسی چیزهایی باشد که خود صهیونیستها درباره خود گفته و نوشته اند یا کسانی با حضور در بین آنها یا مناطق تحت سیطرهشان، نوشتهاند. طبعا مورد دوم، بیشتر شکل سفرنامه یا خاطرات خواهد داشت و بدیهی است، علاوه بر تامین هدفی که گفتیم، خالی از جذابیت هم نخواهد بود. این کتاب روایت جذاب و تکاندهندهای با خود دارد که برای خواننده بسیار جذاب است.
فهرست کتاب
این کتاب در دوازده فصل با عناوین ذیل به زیور طبع آراسته شده است:
مقدمۀ مترجم
فریادی از پورت سعید
روز قیامت
ملاقات با موساد!
شبی در تل آویو
اشکیلون نه، عسقلان!
راه به سوی «اریز»
هتل امید
در برابر «هرم» فلسطین
اعدام یک میلیون غنچه!
آوازهایی در مسیر
روستای خیانتکاران!
قدس برای ماست
برشی از متن کتاب اسرائیلی که من دیدم
انگار طارق بن زیاد دوباره از گور برخاسته و (هنگام ورود به ساحل آندلس) همهٔ کشتیها را آتش زده و خطاب به سربازان لشگرش میگوید: دشمن پیش روی شماست و دریا پشت سرتان، راه گریزی هست؟ روزی خواهد آمد که من آن صبح ماه مارس ۱۹۹۶ را فراموش کرده باشم؟ محال است.
هیچ وقت عادت نداشتم که دوشنبهها، زود به محل کارم در نشریه «اخبار الیوم» بروم. همیشه دوشنبهها به خودم دو ساعت خواب اضافه جایزه میدادم و بعد، ساعت ۱۱ قبل از ظهر به دفتر نشریه میرفتم. برای اینکه بیشتر، از جایزهام –همان خواب اضافی- لذت ببرم، هرچه تلفن کنار تختم زنگ زد، گوشی را برنداشتم. خصوصا که در تماسهای این وقت صبح معمولا چیز فایده داری پیدا نمیشود.
ولی وقتی آن روز تلفن همینطور زنگ زد و زنگ زد، و کسی که آن طرف خط بود، هیچ از کارش خسته نشد، تصمیم گرفتم تا صبحم را با دادن چند بد و بیراه شروع کنم، شاید رفیقمان که آن طرف خط بود از سنگ انداختن بین من و جایزهٔ دوشنبههایم دست بردارد. پشت خط، «محمد عمر» بود، همکارم، تازه کلی هم سرزنشم کرد که چرا دیر جواب دادهام.
آخرش هم گفت استاد «محمد طنطاوی»، سردبیر نشریه، میخواهد دربارهٔ موضوع مهمی با من حرف بزند. وقتی خط را به سردبیر وصل کردند، همانطور که همیشه در برخورد با من عادت داشت، بیش از چند کلمه صحبت نکرد: «پاسپورتت آماده است؟ خب، پس همین الان بیا دفتر چون باید یه سفر بری اسرائیل. خداحافظ!» حتما دارم خواب میبینم! ای وای از دست این خوابهایی که آدم اول صبحی می بیند. ای لعنت به این خوابی که الان دیدم. من که دوست دارم بروم ژاپن یا هند. البته اگر خواب مرا برداشت و برد آفریقای جنوبی هم بدم نمیآید. شاید کیفم وقتی کاملا کوک شود که خواب، مرا ببرد به ریودوژانیرو یا سائوپائولو.
دانلود کتاب اسرائیلی که من دیدم
این کتاب در در نرم افزار فراکتاب دانلود کنید و یا به صورت آنلاین مطالعه نمایید. خرید کتاب اسرائیلی که من دیدم در قالب چاپی نیز در فراکتاب ممکن است.