ژان ماری گوستاو لو کلزیو، نویسندهای صاحبسبک که آثار او فراتز از مرزهای فرانسه مطرح است. آثار او به 16 زبان زنده دنیا ترجمه شده است و تابحال بیش از 10 جایزه معتبر جهانی را در کارنامه ادبی خود به ثبت رسانده است که مهمترین آنها جایزه نوبل سال 2008 است.
نوجوانی، طغیان، تنهایی، فقر، مهاجرت، مواجه انسان و مدرنیته و طبیعت از موضوعات مورد علاقه لوکلزیو است. بهطور کلی این نویسنده پرکار در میان بیش از 50 اثر خود با محوریت انسان، نگرانیها، تنهاییها و دشواریهای زندگی را با ساختاری ادبی به نمایش میگذارد. این محوریت در مجموعهی دورگردی که شامل 11 داستان است، نمود بیشتری دارد.
در حقیقت دورگردی و داستانهای دیگر به درد و وحشت و غمهای آدمهایی میپردازد که هر یک به نوعی در گریزند. لوکلزیو در خلال این داستانهای کوتاه ما را وارد جهانی ملهم از حوادث روزمره مثل دزدی، تصادف و فرار میکند. ما از خلال این روایتها، با پرسوناژهای ضدقهرمانی زندگی میکنیم که از ناکامیها و دشواریهای زندگی شاکیاند، بنابراین آنها یا میگریزند یا طغیان میکنند. داستانها اغلب در شهرکهای متوسطنشین میگذرد و کمبود رنگهای روشن در این بلوکهای سیمانی بر فضای غمبار و ناامیدی سیال روایت میافزاید.
اولین داستان از یازده داستان این کتاب یعنی «دورگردی» برگرفته از واقعیت زندگی مدرن است. شخصیتهای این داستان منزوی و ضعیفاند و امید چندانی در زندگی ندارند. در این روایت ما با سه شخصیت مارتین، تیتی و خانم کت و دامنپوش مواجهایم. در ساعات پایانی شب، خیابانها خاکستری و خالیاند، اما مارتین هیچ تمایلی برای بازگشت به خانه ندارد، پس وارد باند دوستانش میشود و دور موتورگازیها در شهرک آغاز میشود.
او کیف خانم کت دامنپوش را میرباید و خود در چهارراه بعدی له میشود... لوکلزیو تقابل تلخی را میان جرم و مجازات نهایی و نامتناسبش به تصویر میکشد. او ما را به دنیایی از حوادث میکشاند که در آن علاوه بر تراژدی، احساس ترحم خواننده نسبت به این شخصیتهای ضعیف برانگیخته میشود. روایت با تصویر دختر جوان افتاده بر روی زمین به پایان میرسد، اما نویسنده سکوت میکند و میگذارد که ما در مورد سرانجام و ریشه این بزهکاریها و بیعدالتی سرنوشتی که با جرم آغاز نمیشود، بلکه از دور حوادث تغذیه میشود، بیاندیشیم.
مارتین راندن موتورگازی را خیلی دوست دارد. مخصوصاً وقتی امروز هوا خیلی آفتابی باشد و سرد نباشد. دلش میخواهد با زرنگی خودش را بین اتومبیلها جا بدهد، سرش را کمی به یک طرف چرخانده تا باد را استنشاق نکند و بتواند تند برود! تیتی آدم خوششانسی است، برادرش موتورگازی خودش را به او داده است، دقیقترش را بخواهید کاملاً هم آن را نبخشیده است، منتظر است تیتی کمی پولدار شود تا پولش را به او بپردازد. برادر تیتی مثل اکثر پسرها نیست. پسر خوبی است. میداند چه میخواهد و مثل بقیه وقتش را فقط برای جلب توجه دیگران، به چرند و پرند نمیگذراند...