کتاب کیلومتر 597، توسط مرتضی عرب حجی تالیف و توسط انتشارات صریر منتشر شده است. آنچه که به رشته تحریر درآمده، گواهی است بر جانبازی و جان نثاری یک نگهبان بیرق به دست، در خلوتی بدون حضور شاهد. این نوشتار از دل بایگانی و اسناد بیرون کشیده شده و چراغ راهی است برای آیندگان تا بدانند برای سرافرازی، سربلندی، عزت کشور و مردم این سرزمین، هزاران خون پاک ریخته شده، هرچند نه شاهدی بوده که آن را ثبت کند و نه کاتبی.
ابرها در آسمان شب همراه با آواز باد می رقصیدند.
شب گیسوی سیاه و مشکی اش را از زیر روسری، بیرون ریخته بود.
همه جا تاریک بود.
ماه هم نمی تابید.
نه تنها ماه نمی تابید بلکه هیچ ستاره ای هم کورسویی از خودش نشان نمی داد.
سوت قطار با طنین خاصی توی گوش های مرد پیچیده بود.
مثل همیشه، مثل هر روز و حتی مثل زمان استراحت و خوابش.
او سریع اما محکم تر از همیشه قدم برمی داشت.
باید زودتر به مقصد می رسید.
مرد متوجه بود که آن موقع کسی در محل منتظرش نیست. چون اصلا قرار نبود
که به آنجا برگردد.
مقصدش یک کلبه چوبی بود.