کتاب حماسه ی تپه ی برهانی، یکی از برترین آثار نوشتاری برگزیده در حوزه ی ادبیات دفاع مقدس است که گرچه با فاصله ی اندکی از پایان جنگ، با عنوان «تپه ی برهانی» به زیور طبع آراسته شد اما همچنان در کانون توجه محافل ادبی و اندیشمندان و نخبگان این عرصه قرار دارد.
«حماسه ی تپه ی برهانی»، روایت رشادت و ایثارگری دلاور مردانی است که در سودایی عارفانه، امتثال فرمان قافله سالار عشق را کمر بسته و فارغ از همه ی تعلقات و دلبستگی ها، بر سمند عشق نشسته و سویدای دل را به ذکر و مناجات آزادگی شستند.
در این خون نامه، سخن از آزاد مردان سینه سرخی است که با پای ارادت، به میدان های نابرابر نبرد شتافتند و با توسن تسلیم و رضا، سوار بر امواج خطر، آذرخشی شدند و سینه ی تاریکی را دریدند تا انسان فرو رفته در گرداب شقاوت را به ساحل رستگاری و سعادت، رهنمون شوند.
کتاب حماسه ی تپه ی برهانی یاد آور پایمردی حماسه آفرینانی است که با عزمی پولادین، بر سفینه ی یقین سوار شده و تا قاف حادثه و حماسه رفتند و گرچه مرغ جان از قفس تن آزاد کرده و مزرع آزادی را تا ابد با خون سرخشان آبیاری کردند، اما خاطره هایی آفریدند که در هماره ی روزگار، الهام بخش و رهنمای رهپویان راه عدالت و آزادگی خواهد بود.
سال1361 مصادف با بازگشایی دانشگاهها بود. به تبریز رفتم و انتقال به دانشگاه صنعتی اصفهان را تقاضا کردم و با موافقت مسؤولان دانشگاه، به اصفهان آمده و در دانشگاه صنعتی ثبتنام کردم. آن سال با همهی سختیهایش بالاخره گذشت و سال 62 فرا رسید. با آغاز سال جدید، در حالیکه احساس میکردم کاسهی صبرم لبریز شده است، تصمیم گرفتم که نیّت دیرینهی خود را در رفتن به جبهه عملی سازم.
خوشبختانه در دانشگاه، تسهیلاتی فراهم شده بود تا دانشجویان بتوانند بدون اینکه کمترین لطمهای ببینند، به جبهه بروند. لذا به راحتی در بسیج ثبتنام کردم و پدر و مادر خود را در جریان نگذاشتم. قرار بود که یک هفته بعد، به جبهه اعزام شوم. روزی به بازار رفتم و ساکی خریده و به منزل یکی از دوستان قرآنی ام که در نزدیکی ما سکونت داشت، بردم تا خانواده ام بویی نبرند.
نظر دیگران //= $contentName ?>
عالی...