کتاب قدرت در روابط بین الملل نوشتهی قباد حاجیزاده، به بررسی مفهوم و ماهیت قدرت در عرصه بینالملل پرداخته و شما را با دیدگاههای گوناگون حقوق بینالملل آشنا خواهد کرد. روابطبین الملل به بررسی روابط بین کشورها، نقش کشورهای غیروابسته، سازمانهای بین دولتی و غیر دولتی بینالمللی، سازمانهای مردم نهاد و شرکتهای چند ملیتی گفته میشود.
روابط بینالملل یک رشته دانشگاهی است که چون سیاست خارجی، یک دولت معین را تجزیه و تحلیل و تنظیم میکند، میتواند هنجاری و اثباتی باشد. روابط بینالملل به عنوان یک فعالیت سیاسی از زمان مورخ یونانی، توکودیدس، آغاز و در اوایل قرن بیستم، به یک رشته دانشگاهی مجزا در داخل علوم سیاسی، تبدیل شد.
با این حال روابط بینالملل علمی، میان رشتهای محسوب میشود. درباره روابط بینالملل تعاریف گوناگونی ارائه شده است. در کل میتوان گفت روابط بینالملل عبارت است از مجموعه فراگردهای تعامل و داد و ستد در زمینههای گوناگون میان واحدهای سیاسی مستقل در عرصه جهانی. بنابراین روابط بینالملل مجموعهای از فراگردهاست.
از تلاقی و درگیری اهداف ملی، روابط بینالملل در عرصه گیتی به وجود میآید. به همین دلیل است که عرصه روابط بینالملل، عرصهای سیال و متغیر است که شناخت صحیح آن و تصمیمگیری و عمل درست در آن وصول به امنیت و اهداف ملی کشورها را تسهیل میکند. ابزارها یا روشهای اعمال سیاست خارجی را میتوان به دو دسته عام و خاص تقسیم کرد. ابزارهای خاص عمدتا توسط هیئت حاکمه کشورها بکار گرفته میشود و طیف وسیعی از شیوههای تشویق و مجازات مانند تطمیع، تایید، حمایت یا محکوم کردن، تحریم و حمله نظامی و غیره را دربرمیگیرد.
یکی از مهمترین این ابزارها که در عین حال دربرگیرنده بعضی انواع دیگر نیز هست «دیپلماسی» است. دیپلماسی روشی برای حل و فصل مسائل مربوط به روابط خارجی دولت به وسیله مذاکرات یا از طریق روشهای مسالمت آمیز دیگر که البته ممکن است با فشارهای مستقیم یا غیرمستقیم مانند تحریم اقتصادی و غیره همراه باشد.
در نظریه واقعگرایی: دولتهای ملی بازیگران اصلی در یک نظام «دولت محور» هستند، سیاست داخلی را میتوان به وضوح از سیاست خارجی تفکیک کرد، سیاست بینالملل کشمکش بر سر قدرت در یک محیط فاقد مرجع فائقهی مرکزی است، در یک نظام بینالمللی غیرمتمرکز، مرکب از دولتهایی که از برابری حقوق یا حاکمیت برخوردارند، میان دولتهای ملی از حیث تواناییهایشان مراتبی [به صورت] قدرتهای بزرگتر و دولتهای کوچکتر وجود دارد.
در بینش واقعگرا از سیاست، قدرت و منافع ملی دو عنصر محوری به حساب میآیند از این دیدگاه بازیگر خردمند کسی است که پیوسته در جهت ارتقای منافع خود باشد. طیف مفهومی این منافع گسترده است و هم شامل عوامل مادی میگردد و هم معنوی.
به عبارت دیگر، هم حراست از قلمرو و هم حفظ شئون و حیثیت و حریم ارزشها از ملزومات آن است. در اینجا قدرت و منافع در عرض یکدیگر قرار میگیرند و رفتار عقلایی آن است که هم زمان و پیوسته در جهت ارتقای آنها باشد. برای واقعگرا عمل سیاسی متکی به جزم و احتیاط و متاثر از شناخت واقعبینانه محیط ملی و بینالمللی است. در نظریه واقعگرا این مفهوم تواناییها یا قدرت با حجم نیروی نظامی به معنای صریح کلمه مترادف نبوده یا به ندرت مترادف است. واقعگرایان میگویند قدرت پدیدهای چند بعدی است که دارای هر دو مولفهی نظامی و غیرنظامی میباشد.
نظریهپردازان واقعگرا چارچوبهایی برای دستهبندی عناصر قدرت ملی تدوین کردهاند. اینگونه تواناییها نه تنها نیروهای نظامی بلکه سطح تکنولوژی، جمعیت، منابع طبیعی، عوامل جغرافیایی، شکل حکومت، رهبری سیاسی استراتژی و ایدئولوژی را نیز دربرمیگیرند به طور خلاصه قدرت مرکب از عوامل کیفی و کمی است. قدرت یکی از واژههایی است که به کرات در بررسیهای علم سیاست به ویژه در روابط بینالملل به کار برده میشود.