کتاب سلطنت در خون، اثر علی قاسمیان؛ داستانی تاریخی فانتزی و روایتی است از کارتر کلارک، قهرمان افسانهای جزیره مانت لند که با ارادهای آهنین و قلبی پر از آرزو سفر پر ماجرای رسیدن به تاج و تخت را آغاز میکند.
جلد اول این کتاب روایتگر رویایی است که به سوی حقیقت گام بر میدارد و اتفاقهایی که در مسیر رسیدن به حقیقت میافتد تنها سرعت آن را کم یا زیاد میکند.
رمان سلطنت در خون داستانی از عشق، خیانت، شجاعت و فداکاری است که خواننده را به دنیایی پر از عشق و هیجان میبرد. آیا کارتر کلارک میتواند بر تمام چالشهای پیشرو غلبه کند و به تاج و تخت برسد؟ یا اینکه سرنوشت دیگری در انتظار اوست؟
* جازمین به اوبری نگاه کرد، سر تکان داد و گفت: «هیچ کس دزد متولد نمیشه ،هیچ کس هم از دزدی خوشش نمیاد ولی وقتی مجبور بشی و راه دیگهای برات نباشه دزدی میکنی، چون گرسنهای، چون خونوادت گرسنهان. از وقتی که دیگه ملکه نیستم، بیشتر به حال و روز این مردم بیچاره فکر میکنم. قدرت نمیذاشت به چیز دیگهای فکر کنم وقتی نباشه بیشتر به این چیزا فکر میکنی.
* آریسا جواب داد: اون شب مهتاب جور دیگهای بود، روشنتر از هر شب دیگهای وقتی دیدمت، نگاهت مصمم بود. تازه فزیرا بهم گفت که تو پیروز خواهی شد. از طرفی تو برای عشق جنگیدی فکر میکنم این مهمترین دلیل پیروزی توئه.
* میلا ادامه داد: ملکه بودن برای تو زیاد بود تو نتونستی ملکه باقی بمونی ؛ چون آدم خوبی بودی. آدمهای خوب تو سکوت میمیرن. هنری منو دوست داره همون طور که من دوسش دارم.
* سپس سرش را به سمت سیون برگرداند و گفت: «بهتره سربازا جرم کارتر رو تو تمام شهر جار بزنن. سیون گفت: سرورم این کارها دیگه قدیمی شده. بهتره با کارهای سرگرم کننده دست رو باور مردم بذارید.