کتاب توهم سرخ، اثر سلما رفیعی؛ نمایشنامهای با ساختاری جدید و نو است که با وجود اوج و فرودها، در نهایت یک فضای وهمآلود را میسازد و همچنین، فضای گرم و طنز موجود در داستان میتواند برای مخاطبان جذّاب باشد.
این داستان، در واقع تاریخ ایران را بهصورت سمبلیسم مورد بررسی قرار میدهد؛ و به روایت خانوادهای بزرگ میپردازد که اعضای آن جنون نوشتن دارند، اما هیچکدام توانایی نوشتن را ندارند. دراین میان، دختر کوچک خانواده با اتّکا به اجداد خود سعی در نوشتن دارد و به همین خاطر، خانواده در خانهی اجدادی که در شمال کشور واقع است، جمع میشوند و در این راستا اتفاقات و حوادث متعددی رخ میدهد.
صحنهی یک
نور میآید.
همه چیز در تاریکی و روشنی است. خانهای بزرگ با انبوهی از وسائل. قاب عکسها و تابلوهای نقاشی بر دیوار آن قدر زیاد هستند که تعدادی را بر زمین چیدهاند. جای چندین قاب عکس بر دیوار نیز خالی است.
شجره: مامان ملیحه... مامان ملیحه... نمیترسی؟ راهرو تاریکه..... شمع بیارم؟
مامان ملیحه: نه حرف نزن که نمیترسم... از صدای تو بیشتر میترسم، حرف زدی یکهو زهلهم ترکید.
شجره: نرو..... تا اون ته نرو.
مامان ملیحه: مگه اون ته چه شه؟
شجره: تاریکه.
مامان ملیحه: خب باشه. تو از تاریکی میترسی شجره؟
شجره: نه.
مامان ملیحه: راست بگو شجره میترسی؟... چرا میترسی.. شبها هم برای همین میآی تو هال میخوابی.. بچه بودی هم تو خواب جا تو خیس میکردی... وای دارم میافتم... یادمه... همین مال ترسته... باید نترسی... نیفتادم.... میگن آقاجون داریوش هم وقتی داشته از مملکت فرار میکرده خودشو خیس کرده.... الان که جانو خیس نمیکنی شجره؟
شجره: وای.... واقعاً که مامان ملیحه... حالا شمع نمیخوای؟ شجره صبح شده. این ادا و اطوارها چیه از خودت در میآری؟ شمع چیه دیگه؟ کی شمع میخواد سر صبحی؟
شجره: گفتم شاید بخوای... حسام اومد تو.....
مامان ملیحه: خب بیاد.... کجاست؟ سه تا... دارم میآم تو هال.... سلام حسام.
حسام: سلام مامان ملیحه... چهته شجره؟