کتاب سیزده چهارده

حجاب و حیا در آینه حکایات تاریخی و تجربه های نزدیک به مرگ

امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
12,000
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب سیزده چهارده

کتاب سیزده چهارده، کتابی است در زمینه‌ی حجاب که به پرسش‌های پیرامون حجاب، تجربه‌های نزدیک به مرگ در زمینه‌ی حجاب و تاریخچه‌ آن و همچنین آیات و روایات در این زمینه می‌‍پردازد. این کتاب به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی تهیه شده است.

گزیده کتاب سیزده چهارده

دختری بودم در خانواده معمولی و پایبند حداقلی به مسائل دینی. ده سال قبل پایم به دانشگاه باز شده بود و در معرض شبهات مختلف در زمینه دین قرار گرفتم. اعتقادات قوی نداشتم و کمی تحت تأثیر فضای اطرافم قرار گرفتم. بدحجاب نبودم، ولی گاهی آرایش می‌کردم و رابطه دوستی با پسرها را گناه نمی‌دانستم! تا اینکه پایم لغزید و من هم با یکی از پسرها دوست شدم! با خودم می‌گفتم: این دوستی‌ها چه ایرادی دارد؟ همه در این رابطه‌ها هستند. هرچند نیت من ازدواج بود، اما نمی‌دانستم که این دوستی‌ها معمولاً رابطه شیطانی است و به ازدواج منجر نمی‌شود .

عصر یک روز با این پسر،  با پوششی معمولی و آرایش، به تفریح رفتیم. شب را نیز با هم به یک پیتزافروشی رفتیم و...
خدا کمکم کرد که همانجا ارتباط من با او قطع شد و گرفتار دیگر گناهان نشدم. اما همین یک روز که با این پسر بیرون رفتم، خیلی در روحیه من تأثیر منفی گذاشت. مدتی بعد از آن روز، تجربه نزدیک به مرگ برایم پیش آمد. من به مکانی منتقل شدم که یک دالان طولانی بود!

مرا از آنجا عبور دادند. در انتهای دالان، افرادی سیاه‌پوش ایستاده بودند. پشت سرشان ساختمانی بود که انگار درونش پر از آتش بود! هر چه بود، بسیار وحشتناک بود. صدای یکی از اقوامم را شنیدم که به خاطر بی‌نمازی گرفتار بود و با فریاد کمک می‌خواست!

نمی‌دانید چقدر ترسیده بودم. همینطور که جلو رفتم، ناگهان مرا متوقف کردند و روی دیوار مقابل، یک صحنه از زندگی‌ام را به من نشان دادند. 
خدای من، آن بدترین روز زندگی من بود، همان روزی که دست در دست نامحرم... 
ناگهان یکی از آن افراد سیاه‌پوش که گویی فرشته عذاب بود، نزدیک من آمد و... 
به خاطر آن کارهای حرام، دچار عذاب دردآور روحی شدم. درد تمام وجودم را گرفت. فریاد کشیدم. 
بعد مثل کبوتری که به آسمان می‌رود، رها شدم و به سوی آسمان رفتم. همزمان در سمت راستم، در دور‌دست‌ها، بهشت الهی را دیدم. من بوی بسیار خوش بهشت را از دور استشمام کردم و در سمت چپم یک بیابان دیدم.
می‌خواستم به سوی بهشت بروم، اما به من فهماندند: چه کاری برای خدا انجام داده‌ای که می‌خواهی به بهشت بروی!؟ 
به من گفتند: تو خیلی پرخوابی داشتی، عملی برای این سوی خودت نفرستادی و حال در این بیابان سرگردانی! 
راست می‌گفتند. باور کنید من روزانه دوازده ساعت می‌خوابیدم. عمرم را به بطالت گذراندم. در آن لحظه هیچ کار مثبتی به یادم نیامد!
آنگاه به سمت بیابان مرا سوق دادند. من یک صحرا در زیر پای خود می‌دیدم و بر فرازش پرواز می‌کردم. 
همه جا بیابان بود! تنها کمک‌هایی که به خیریه‌ای کرده بودم را به صورت باغچه‌ای پر گل وسط بیابان دیدم! 
اما خدا را شکر می‌کنم که یک بار دیگر به من فرصت جبران داده شد و به زندگی برگشتم...

صفحات کتاب :
144
کنگره :
‏‫‭BP۲۳۰/۱۷‬‬
دیویی :
‏‫‭۲۹۷/۶۳۶‬‬
کتابشناسی ملی :
9097869
شابک :
978-622-7169-60-7‬‬
سال نشر :
1402

کتاب های مشابه سیزده چهارده