کتاب دیزی اثر کارمن گیل تقدیم به تمام کودکان اهل مطالعه ایرانی.
این داستان در مورد یک الاغه.
خب یک الاغ، قاطر یا یک درازگوش ظاهر یکسانی دارند پس اگر با هرکدوم از این اسمها صداش میزدید، جواب میداد، اما خودش دیْزی رو از بین همه، بیشتر دوست داشت.
سالها پیش در یک روز بهاری، برای اولین بار پوزهی نرمش رو بالا گرفت تا نگاهی به اطرافش بندازه.
چمنزار زیبایی رو دید که پر از گل بود.
صاحبش گفت که همه باید اون رو دیزی صدا بزنند.
کره الاغ با شنیدن حرف صاحبش، عرعر کرد، یا شاید هم خندید.
می دونید! خیلی سخته که تشخیص بدیم یک الاغ فقط عرعر کرده یا خندیده.