در زمان های قدیم، در ژاپن باستان، دختری زیبا به اسم آکویا با خانوادش توی یک خونه ی قدیمی زندگی می کرد.
مردم گاهی اوقات به خونه شون می رفتند و داستان های قشنگی که آکویا تعریف می کرد رو گوش می دادند.
یک شب وقتی که ماه توی آسمون بود؛ یک سامورایی وارد خونه شد و گفت: من گرسنمه و چیزی برای نوشیدن می خوام
خانواده ی آکویا و مردم اون موجود رو دیدند و بلند گفتند که اون سامورایی نیست و یک روباره مکارِ
درست هم می گفتند، روباه ها حیوون های عجیبی هستند و هر کاری برای منفعتشون انجام می دهند.