کتاب فرار ماردوش نوشتۀ سمیه سلیمانی شیجانی است که در انتشارات چاپ و نشر بینالملل به چاپ رسیده است. این کتاب داستانی ایرانی است که در یکی از شهرهای گیلان روایت میشود و حوادث آن در دل سال ۱۳۵۷ و فعالیتهای انقلابیها میگذرد. دو خواهر و برادر به نامهای علی و نرگس در حالی که زیر بستههای رشته خوشکار اعلامیه پنهان کرده بودند تا پخش کنند گیر خان و یکی از آدمهایش میافتند. شرط خان برای اینکه آنها را به شهربانی لو ندهد این است که نرگس را به عقدش دربیاورند.
آقاجان جعبهٔ شیرینی را دستم داد و بدون اینکه حرفی بزند به سمت انباری رفت. مامان از کنار حوض بلند شد.دستهای خیسش را با چادری که به کمرش بسته بود پاک کرد، نگاهی به آقاجان انداخت و اشاره کرد که شیرینی را توی اتاق بگذارم. بوی شیرینی تازه زیر دماغم میزد. دل ضعفه گرفته بودم.
با پا لنگههای در را باز کردم. جعبهٔ شیرینی را کنارکفش و لباس سفید نرگس گذاشتم و انگشتهایم را به زورپاز گوشهٔ جعبهٔ شیرینی هل دادم تا یکی از شیرینیها را بردارم.عزیز از پشت، دستش را روی سرم گذاشت: «تی شکم سرفاکشه؟» شیرینی را به سمت عزیز گرفتم.