کتاب عصر جدید، اثر سیدمحمدمهدی میرباقری؛ از مضامین و راهبردهای کلیدیِ بیانیهی گام دوم است. نویسنده در این کتاب به چند سرفصل مهم پرداختهاست: 1) تحلیل جایگاه این بیانیه و مقایسهی آن با اسناد مشابهِ ملی و جهانی؛ 2) الزامات تفسیر صحیحِ بیانیهی گام دوم (نه تحریف و نه تقلیل آن)؛ 3) تبیین نوآوریهای این بیانیه در زمینهی «مقیاس انقلاب اسلامی (مقایسهی انقلاب و رنسانس)»، «شاخصهای ارزیابیِ موفقیتهای انقلاب اسلامی (شاخصهای توسعه، کلان، خُرد)»، «تفاوت دو رویکرد در آسیبشناسی انقلاب (آسیبشناسی فعال و آسیبشناسی منفعل)» و...؛ 4) تبیین «استراتژی تمدنیِ» سازگار با «نظریهی نظام انقلابی»؛ 5) نقش «امّت وسط» (نسل جوان) در تحقق بیانیهی گام دوم.
2ــ 2. تقابل انقلاب اسلامی و رنسانس، تقابلِ دو ایدئولوژی
انقلاب اسلامی فقط با خود رنسانس قابل مقایسه است. رنسانس، که از آن به نوزایی و عصر روشنگری تعبیر میکنند، این بود که یک دگرگونی در عرصۀ ایدئولوژی اتفاق افتاد و بعد انقلاب فلسفی، انقلاب علمی و انقلاب صنعتی شکل گرفت و ساختارها و سبک زندگی نیز دستخوش تحول شد و یک تمدّن جدید و مدرن به وجود آمد. سیاست خارجی این تمدّن، از آغاز، کاملاً ایدئولوژیک بود. این را با قاطعیت عرض میکنم. رنسانس در غرب جغرافیایی اتفاق افتاد ولی از غرب جغرافیایی نشت کرد و کم کم نفوذ و سیطره پیدا کرد و سایر مناطق جغرافیایی را هم فراگرفت. این حرکت صرفاً یک انقلاب تکنیکال نبود، این طور نبود که میخواست تکنولوژی یا دانش را منتقل کند، بلکه قبل از همۀ اینها، انتقال ایدئولوژی بود. این نکته را خودشان هم میدانند. آنچه غرب به جهان صادر میکرد، یک ایدئولوژیِ فراگیر بود؛ این طور نبود که میخواستند صرفاً انتقال تکنولوژی یا دانش صورت بگیرد؛ چون خودشان هم میدانند که انتقال تکنولوژی و دانش، به معنایِ انتقال تمدّن و به معنایِ پیشرفت و توسعه و مدرن شدن نیست. اصول اساسی تمدّن غرب باید در زیرساختهای یک جامعه شکل بگیرد تا آن جامعهْ مدرن شود. اگر بخواهند در یک کشوری توسعه اتفاق بیفتد ــ بر مبنای خود اینها ــ اول باید بافتِ نیروی انسانیِ آن کشور متحول شود؛ یعنی باید به لحاظِ اندیشه و تفکر، به لحاظِ درکی که از جهان هستی (جهانی که در آن زندگی میکند) دارد، و به لحاظِ احساس، یک تحول ایدئولوژیک در این انسان اتفاق بیفتد، این انسان اگر آسمانی بود، باید کاملاً زمینی شود تا بتواند مدرنیته را بپذیرد. این همان کاری است که غرب کرده است.
غرب هر کجا رفته، ابتدا بافت انسانی آن جا را هدف قرار داده و فرهنگ آن جا را تغییر داده و ایدئولوژیِ زمینی و دنیاپرستانهٔ خودش را بر آن جا حاکم کرده است. «سکولاریزاسیون» اولین اصلی است که تمدّن غرب در سیاست خارجی خودش دنبال کرده است. پس، اگر کسی بگوید تمدّن غرب ایدئولوژیک نیست، قطعاً تمدّن غرب را نمیشناسد. خود غربیها ادعایشان همین است. خود غربیها وقتی میخواهند بنیان شکل گیری تجدّد را توضیح بدهند میگویند تجدّد وقتی اتفاق افتاد که ما از مفاهیم قدسی فاصله گرفتیم و تمدّن خودمان را زمینی کردیم و به جایِ تکیه به آموزههای وحیانی، به عقل خودبنیاد خودمان تکیه کردیم.. .