امتیاز
5 / 2.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
30,000
خرید
60,000
14%
51,600

نظر دیگران

نظر شما چیست؟

معرفی کتاب بن‌بست بی‌ساز

کتاب بن‌بست بی‌ساز، از سری داستان‌های جذاب فارسی، نوشته هایده رحیمی بوده که توسط انتشارات روزبهان تهیه و روانه بازار شده است.

بن‌بست بی‌ساز روایت عاشقانه‌ای ست که از دل مصائب بی‌پایان زندگی سربرآورده است. «شهرام» که در یک رستوارن از گرفتن سفارش تا آماده‌سازی و تحویل را انجام می‌دهد، یک مشتری محبوب دارد: اشتراک 215 که ساکن بن‌بست بی‌ساز است. همو که چشم‌هایش، صدایش و تمام بودنش، شهرام را به زندگی متصل و امیدوار می‌کند. شهرام که با وجود سن کم، به قدر عمر صدها نفر درد و رنج را تجربه کرده، با عشق این ساکن بن‌بست بی‌ساز، این مشترک 215، این سفارش‌دهنده‌ی هفتگی یک عدد مینی‌پیتزا، می‌تواند تاب بیاورد و ادامه دهد. او نمی‌داند این زن چرا رستوران آن‌ها را انتخاب کرده است. این پرسش همیشه پیش رویش قرار دارد و او این پرسش را دستمایه‌ی رفت و آمد هفتگی‌اش در مسیر خانه‌ی او قرار می‌دهد، موسیقی که هنگام رفتن گوش می‌دهد، موسیقی که هنگام بازگشتن و تمام و فکر و خیال‌هایی که با هربار دیدن و شنیدن ساکن بن‌بست بی‌ساز سراغش می‌آید. داستانی که تمام حرکت‌های ذهنی قهرمان عاشق داستان، زندگی پرفراز و نشیبش، سختی ها و مصایبش، چشیدن لذت همراهی معشوقش و آینده‌ای که با او متصور است، واقعیت را به خیال پیوند می‌زند، با امید و آرزو. برای ورود به دنیای عاشقانه‌ی «شهرام» و مشترک 215، باید با عاشقانه‌ی بن‌بست بی‌ساز همراه شد.

گزیده کتاب بن‌بست بی‌ساز

امروز وقتی صاحبکارم گفت که «دختر آقای روحبخش خودکشی کرده است»، دلم گرفت. دلم می‌خواست می‌توانستم با او حرف بزنم و تمام دانسته‌ها و رازهای کشف کرده‌ام را به او بگویم. بگویم: «بی‌دلیل فرصت طلایی زندگی روی کرۀ زمین را از دست نده، چون معلوم نیست در سیارۀ بعدی چه نوع زندگی در پیش خواهی داشت. اینجا بمان و لذت ببر. یاد بگیر؛ یاد گرفتن بهترین چیز این سیاره است.» ولی دختر آقای روحبخش این‌ها را نمی‌دانست و کسی هم به او نگفته بود. چند باری او را دیده بودم. اسمش باران بود. دبیرستان می‌رفت؛ همین دبیرستان روبه روی مغازۀ ما. قدی بلند و چشم‌های زیبا داشت. حیف شد! حتی مهربان هم بود. چند باری از پشت شیشه برای من دست تکان داده بود. من هم برایش دست تکان داده و لبخند زده بودم. دوست‌های زیادی داشت؛ دختر و پسر. گاهی آنها را مهمان می‌کرد و برای‌شان ساندویچ و پیتزا سفارش می‌داد. به گمانم تنها دختر آقای روحبخش بود. شنیدن این چیزها غمگینم می‌کند. کاش می‌توانستم آنچه می‌دانم، به بقیۀ آدم‌ها یاد بدهم، اما کسی به من اهمیت نمی‌دهد، پس حرفی نمی‌زنم. شاید بهتر است هر کسی خودش تجربه کند و یاد بگیرد.

صفحات کتاب :
129
کنگره :
‏‫‬‮‭PIR۸۳۴۵‭‬
دیویی :
‏‫‭۸‮فا‬۳/۶۲
کتابشناسی ملی :
5902340
شابک :
9786001742019
سال نشر :
1399

کتاب های مشابه بن بست بی ساز